قین

قین واژه‌ای است که در زبان فارسی معانی متعددی دارد. این کلمه به معنای آهنگر و صنعتگر به کار می‌رود و نشان‌دهنده مهارت و توانایی در کار با فلزات است. آهنگری از دیرباز به عنوان یکی از حرفه‌های پایه‌ای و مهم در جامعه شناخته شده است، زیرا صنعتگران این حوزه نقش مهمی در تولید ابزار و مصنوعات فلزی ایفا می‌کنند. علاوه بر این، قین می‌تواند به معنای بنده و برده نیز به کار رود، که در این حالت به روابط اجتماعی و اقتصادی در تاریخ اشاره می‌کند. این واژه همچنین به مفهوم آراستن و زینت دادن نیز مرتبط است، که نشان‌دهنده زیبایی و توجه به جزئیات در زندگی روزمره است. به طور کلی، قین نه تنها به یک حرفه یا شغل اشاره دارد، بلکه به ابعاد مختلف زندگی انسانی و اجتماعی نیز پرداخته و نشان‌دهنده تنوع و غنای فرهنگ و زبان فارسی است.

لغت نامه دهخدا

قین. [ ق َ ] ( ع مص ) نیکو و راست کردن آهنگر آهن را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). قان القین الحدید؛ سواه. ( اقرب الموارد ). || فراهم آوردن شکافتگی چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). قان الشی ٔ؛ لمه. ( اقرب الموارد ). || نیکو کردن. ( منتهی الارب ). اصلاح کردن. قان الاناء؛ اصلحه. ( اقرب الموارد ). || آرایش کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || آفریدن. ( منتهی الارب ). قان اﷲ فلاناً علی کذا؛ خلقه. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) بنده. ج،قیان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آهنگر. ( منتهی الارب ). آهنگر. و بر هر سازنده ای اطلاق گردد و در لسان آمده: «القین؛ الصانع». ( از اقرب الموارد ). ج، اقیان، قیون. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) آهنگری. ( منتهی الارب ).
قین. [ق َ / ق ِ ] ( ترکی، اِ ) شکنجه. عذاب. ( فرهنگ فارسی معین ): هر کس را از محل اختفاء بیرون میکشیدند، بعد از قین و شکنجه و اخذ مال همان شربت شهادت می چشانیدند. ( فرهنگ فارسی معین از عالم آراء ص 413 ).
قین. [ ق َ ] ( اِخ ) آب و زمینی است از فزاره. در اینجا واقعه ای مشهور در زمان عبدالملک بن مروان اتفاق افتاد. رجوع به معجم البلدان شود.
قین. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی است در عثَّر در یمن. ( از معجم البلدان ). دهی است به یمن از جمله قراء عُثَّر. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(قَ یا ق ) [ تر. ] (اِ. ) شکنجه، عذاب.

فرهنگ فارسی

( اسم ) شکنجه عذاب: هر کس را از مخل اختفائ بیرون می کشیدند بعد از قین و شکنجه و اخذ مال همان شربت شهادت می چشاندند.
دهی است در عثر در یمن

ویکی واژه

شکنجه، عذاب.

جمله سازی با قین

آن دان به یقین که هرچه کرده‌ستی امروز، به محشر آن فروخوانی
اگر تو زین ملولی وای بر تو که تو پیرار مردی این یقین شد
تو با این جمله طرّاری یقینست که روی حق نبینی رویت اینست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال انبیا فال انبیا فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ماهجونگ فال ماهجونگ