سوختگی

سوختگی به عنوان یک آسیب جدی به بافت‌های پوست و سایر بافت‌ها شناخته می‌شود که به علت حرارت، مواد شیمیایی، الکتریسیته یا اشعه‌های مضر ایجاد می‌گردد. شدت سوختگی بسته به عمق و وسعت آسیب متفاوت است. سوختگی‌های خفیف معمولاً سطحی هستند و با درمان‌های خانگی بهبود می‌یابند، اما سوختگی‌های شدید می‌توانند نیاز به مراقبت‌های پزشکی تخصصی داشته باشند.این نوع آسیب می‌تواند به دو دسته کلی تقسیم شود: سطحی که تنها لایه‌های فوقانی پوست را تحت تأثیر قرار می‌دهند و عمیق که می‌توانند به لایه‌های زیرین و حتی بافت‌های داخلی آسیب برسانند. توجه به نواحی آسیب‌دیده و میزان درگیری بافت‌ها در تعیین روش‌های درمانی بسیار حائز اهمیت است. در روند درمان، مراقبت‌های اولیه شامل خنک کردن ناحیه آسیب‌دیده و جلوگیری از عفونت می‌باشد. در موارد شدیدتر، ممکن است نیاز به پیوند پوست و درمان‌های پیشرفته‌تر باشد. در نهایت، پیشگیری از طریق آموزش و آگاهی‌رسانی به جامعه می‌تواند نقش موثری در کاهش این آسیب‌ها ایفا کند.

لغت نامه دهخدا

سوختگی. [ ت َ / ت ِ ] ( حامص )حرق. ( السامی ) ( دهار ). حاصل عمل سوختن:
زآن سوختگی که در جگر داشت
لیلی ز شرار او خبر داشت.نظامی.و ماءالشعیر... سود دارد بطلی سوختگی... را. ( نوروزنامه ).
- سوختگی نفس؛ تنگی دم که در حبس دم و دویدن پیدا آید. ( غیاث ).
|| عیبی از عیوب زمرد است. ( جواهرنامه ).

فرهنگ معین

(تَ یا تِ ) (حامص. ) ۱ - عمل سوخته شدن. ۲ - درد و مصیبتی که عارض شخص شود. ۳ - اذیت و صدمه ای که به دل وارد آید.

فرهنگ عمید

۱. حالت سوخته شدن یا سوخته بودن.
۲. (اسم ) (پزشکی ) آسیب بافت پوست ناشی مواد سوختنی و برحسب وسعت و عمق سوختگی به سه درجه تقسیم می شود که درجۀ سوم شدیدترین و خطرناکترین آن است و عفونت و مرگ را به همراه دارد.

فرهنگ فارسی

۱ - عمل سوخته شدن. ۲ - درد ومصیبتی که عارض شخص شود. ۳ - اذیت و صدمه ای که بدل وارد آید.

فرهنگستان زبان و ادب

{blight} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی بیماری که معمولاً با مرگ سریع و گستردۀ بافت ها در بخش عمده یا همۀ قسمت های هوایی گیاه همراه است
{burning} [مهندسی مواد و متالورژی] 1. آسیب پایدار فلز یا آلیاژ براثر گرم کردن و بروز ذوب درون زا یا اکسایش مرز دانه ای 2. در سنگ زنی، گرم شدن کار تا جایی که براثر پخت یا سخت کاری تغییر رنگ یا تغییر ریزساختار رخ دهد

جملاتی از کلمه سوختگی

شراب تشنه بسی موج زد، ایاغ کجاست؟ کباب سوختگی بوی زد، دماغ کجاست؟
بس است نامهٔ پروانه، بوی سوختگی به عرض حال، مرا ترجمان نمی‌باید
گریه امروز به رنگ دگرم می آید (دل) سوختگی از جگرم می آید بوی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم