رفو

رفو

رفو کردن فرش به معنای ترمیم و بازسازی قسمت‌های آسیب‌دیده آن است. این فرایند شامل شناسایی نواحی که دچار پارگی، ساییدگی یا رنگ‌پریدگی شده‌اند، می‌شود. در ابتدا، فرش تمیز شده و سپس با استفاده از نخ‌های مناسب، قسمت‌های آسیب‌دیده دوخته و ترمیم می‌شود.

 رفوگر باید دقت کند تا رنگ و بافت جدید با قسمت‌های سالم فرش هماهنگ باشد. این کار نه تنها به حفظ زیبایی فرش کمک می‌کند، بلکه عمر آن را نیز افزایش می‌دهد. رفو کردن فرش یک هنر است که نیاز به تجربه و مهارت دارد و می‌تواند به حفظ ارزش فرهنگی و اقتصادی فرش‌های دستباف کمک کند.

لغت نامه دهخدا

رفو. [ رَف ْوْ ] ( ع مص ) رفو کردن جامه را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). پیوند جامه. ( یادداشت مؤلف ). رفوکردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). رفو کردن جامه. ( دهار ) ( المصادر زوزنی ). رفو کردن جامه را و گویند آن دقیق ترین نوع دوزندگی است و عبارت باشد از اصلاح و بافتن پاره بطوری که گویی اصلاً پاره نبوده است. اسم فاعل آن را «راف » و اسم مفعول ( جامه ) را مَرفُوّ گویند. ( از اقرب الموارد ). || تسکین دادن و آرام کردن کسی را از ترس. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آرام دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آرام گرفتن. ( المصادر زوزنی ). || ایستادن خون و اشک. ( المصادر زوزنی ). || ( اصطلاح بدیعی ) عبارت است از تضمین مصراع یا کمتر از آن از دیگری، و این نوع شعر را از آن جهت «رفو» خوانده اند که گویی گوینده با مصراع شاعر دیگر شعر خود را رفو کرده است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
رفو. [ رَ / رُ ] ( از ع، اِمص، اِ ) درست کردن و اصلاح دادن جامه، در منتخب اللغات به ضم «راء». ( غیاث اللغات ). پیوند شال وجامه پاره شده و سوراخ شده بنوعی که معلوم نشود و مانند اول گردد. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). از رَفْوْ عربی است «واو» را بدل به «او» کنند و فتحه ( را ) رانیز بدل به ضمه گردانند. عمل پرکردن جای رفته و سوده و خورده ای از جامه با نخ یا ابریشم. رفو کردن پیوند پارچه و جامه با نخ خود بخوبی. ( یادداشت مؤلف ). پینه. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). اصلاح و تعمیر کردن پاره و رفته پارچه اعم از ابریشم و کرباس و جز آن. ( از شعوری ج 2 ورق 14 )

فرهنگ معین

(رُ ) [ معر. ] (اِ. ) دوخت دررفتگی ها و پارگی های پارچه یا فرش به طوری که به آسانی قابل تشخیص نباشد.

فرهنگ عمید

دوختن پارگی و سوراخ جامه یا پارچه به طوری که رد آن به آسانی معلوم نشود.

فرهنگ فارسی

دوختن پارگی وسوراخ جامه یاپارچه که رددیده نشود
( اسم ) دوخت پارگیها و سوراخهای پارچه و جامه به نوعی که بسهولت معلوم نشود.

ویکی واژه

دوخت دررفتگی‌ها و پارگی‌های پارچه یا فرش به طوری که به آسانی قابل تشخیص نباشد.
رفو

جملاتی از کلمه رفو

دهان شکوهٔ زخمی که در دل است مرا اگر به تار نگاهی کنی رفو، کافی ست
گفت سوزن با رفوگر وقت شام شب شد و آخر نشد کارت تمام
پرده پوشی چه ضرورست نکونامان را؟ نیست پیراهن یوسف به رفوگر محتاج
قطع امید کرد رفوگر ز بخیه اش از بس که گشت پاره، گریبان اهل بیت
رخنه‌های دام، فتح‌الباب صید بسته است سینه ما را رفوگر گر نباشد گو مباش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم