کلنل

لغت نامه دهخدا

کلنل. [ ک ُ ل ُ ن ِ ] ( فرانسوی، اِ ) کلونل. صاحب منصبی که بریک هنگ فرماندهی کند. سرهنگ. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(کُ لُ نِ ) [ فر. ] (ص. اِ. ) سرهنگ.

فرهنگ عمید

سرهنگ.

فرهنگ فارسی

سرهنگ
( صفت اسم ) صاحبمنصبی که بر یک هنگ فرماندهی کند سرهنگ.

جمله سازی با کلنل

💡 تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت در این سفر کلنل چشم‌انتظار من است

💡 ۳۸-ییت، کلنل چارلزادوارد، (۱۳۶۵)، سفرنامه سیستان و خراسان، ترجمه قدرت‌الله روشنی زعفرانلو – مهرداد رهبری، چاپ اول، انتشارات یزدان.

💡 پس از شهادت کلنل گمان مبر عارف سکون گرفته و در یک مقر مکان گیرد

💡 «کلنل بیلدر و آقای تئماس کلابر جعبهٔ انفیه را ردوبدل کردند و به شدت شبیه دو جفت الکساندر سلکرک – پادشاه هر آنچه دیده می‌شود، شدند.» این هم چنین اشاره‌ای به شعر ویلیام کوپر دارد.

انس یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز