لغت نامه دهخدا
پلخ. [ پ َ ل َ ] ( اِ ) حلق و گلو را گویند. ( برهان قاطع ):
ز بس افغان و نعره و فریاد
مردمان را فروگرفته پَلَخ.نزاری.
پلخ. [ پ َ ل َ ] ( اِ ) حلق و گلو را گویند. ( برهان قاطع ):
ز بس افغان و نعره و فریاد
مردمان را فروگرفته پَلَخ.نزاری.
(پَ لَ ) ( اِ. ) حلق، گلو.
پلخ ( به چکی: Plch ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری چک است که در ناحیه پاردوبیتسه واقع شده است. پلخ ۹۰ نفر جمعیت دارد.
حلق، گلو.
💡 وی در ۲۷ آوریل ۱۸۹۴ در باکو به دنیا آمد و از دانشگاه اقتصاد پلخانف روسیه فارغالتحصیل گشت. وی همچنین برنده جوایزی همچون شد. وی در ۲۷ اکتبر ۱۹۳۷ در سن سالگی در مسکو در جریان پاکسازی بزرگ اعدام شد.