گمان

گمان

واژه گمان در زبان فارسی به معنای ظن، حدس و خیال است و به نوعی به باورها یا تصورات ناپایدار اشاره دارد که انسان‌ها در مورد موضوعات مختلف دارند. این کلمه می‌تواند به احساس و نظر شخصی اشاره کند که ممکن است دقیق و مستند نباشد.

گمان به عنوان یک حالت ذهنی، نشان‌دهنده‌ی نوعی عدم قطعیت است که در آن فرد بر اساس شواهد یا احساسات خود نظری را شکل می‌دهد. به همین دلیل، این حالت می‌تواند همراه با خیال و وهم باشد و در برخی موارد به اندیشه یا فرضیاتی منجر شود که هنوز به اثبات نرسیده‌اند.

به عنوان مثال، عبارت گمان بردن به معنای این است که شخصی به چیزی ظن برده یا تصور کرده است. این عمل به دلیل شواهد یا احساسات غیرواضحی که فرد دارد، صورت می‌گیرد. از طرفی، این مفهوم به حالتی اشاره دارد که فرد به نوعی ظن یا شک دارد و ممکن است نگران یا منتظر نتیجه‌ای خاص باشد. این حالت نشان‌دهنده‌ی وجود تردید یا عدم اطمینان در مورد یک موضوع خاص است.

در نهایت، این واژه به عمل تصور یا پنداشتن چیزی اشاره دارد و ممکن است همراه با شک و تردید باشد. به طور کلی، گمان و کاربردهای آن نشان‌دهنده‌ی جنبه‌های مختلف تفکر انسانی است که با عدم قطعیت و تأمل در مورد واقعیت‌ها همراه است.

لغت نامه دهخدا

گمان. [ گ ُ / گ َ ] ( اِ ) در اوستائی ظاهراً ویمانه ( گمان ). قیاس با اوستایی ویمنوهیه شود. پهلوی گومان، کردی و افغانی عاریتی و دخیلی گومان، بلوچی گوان و پارسی باستان ویمانه. ظن. وهم. احتمال. شک. شبهه. رای. اندیشه. فرض. تصور. ( ازحاشیه برهان قاطع چ معین ). ظن و حدس و فکری که از روی یقین نباشد و با لفظ بردن و بستن و داشتن و افتادن مستعمل است. ( آنندراج ). شک. ( غیاث ) ( دانشنامه علایی ). ضد یقین. ( فرهنگ رشیدی ). ظن. ( زمخشری ). وهم. ( منتهی الارب ) ( دهار ). مخیله. ( دهار ). حدس. ریب. ریبه. تخمین: هوء؛ گمان بردن به کسی نیکی یا بدی. زَغلَمه.غیب. خیله. نخاله: مخیله؛ گمان بردن چیزی را. خال. خیلان؛ گمان بردن چیزی را. ( منتهی الارب ):
که شاه جهان از گمان برتر است
چو بر تارک مشتری افسر است فردوسی.چنان بد که در کوه چین آن زمان
دد و دام بودی فزون از گمان.فردوسی.از دل خویش باری آگاهم
وز دل خویش نیستم به گمان.فرخی.گفتم زمانه شاه گزیند بر او دگر
گفتا گزید هیچ کسی بر یقین گمان.فرخی.گر یقین هرگز ندیدی از گمان آویخته
اینک آن فربه سرونش وآنک آن لاغر میان.عنصری.کرا در جهان خوی زشت ار نکوست
به هر کس گمان آن برد کاندر اوست.اسدی.به گیتی درون جانور گونه گون
پسند از گمان وز شمردن فزون.اسدی.آن کو به عقل جور و جفا جوید و بلا
بیشک درین عطاش گمان خطا شده ست.ناصرخسرو.اگر سوی تو بودی اختیارت
نگشتی هرگز این اندر گمانت.ناصرخسرو.بمجرد گمان... نزدیکان خود را مهجور گردانیدن... تیشه بر پای خود زدن است. ( کلیله و دمنه ). گمان نمیباشد که شتربه خیانتها اندیشد. ( کلیله و دمنه ).
به گمان یوسفیت گمشده بود
یوسفت گرگ شد گمان برگیر.خاقانی.گیتی که اولش عدم و آخرش فناست
در حق وی گمان ثبات و بقا خطاست.ظهیرالدین فاریابی.گفتم در چیزی که آدمی به گمان باشد باز بی گمان شود به اسباب و استدلال آنرا یقین گویند از بهر این معنی است که اﷲ را یقین نگویند که او منزه است از گمان. یقین آن است که معنی بی گمان بر در دل ایستاده باشد. ( کتاب المعارف بهأولد ).

فرهنگ معین

(گُ یا گَ ) (اِ. ) ۱ - ظن، وهم. ۲ - رأی، اندیشه.

فرهنگ عمید

۱. ظن.
۲. حدس.
۳. خیال، وهم.
۴. رٲی، اندیشه.
۵. فرض.
* گمان بردن: (مصدر لازم )
۱. ظن بردن.
۲. تصور کردن، انگاشتن.
* گمان داشتن: (مصدر لازم )
۱. ظن داشتن، شک داشتن.
۲. نگران بودن.
۳. انتظار داشتن.
* گمان کردن: (مصدر لازم )
۱. تصور کردن، پنداشتن.
۲. شک کردن.

فرهنگ فارسی

ظن، حدس، خیال، وهم، رای، اندیشه، فرض، گمانه هم گفته شده
( اسم ) ۱ - اندیشه ای که از روی یقین نباشد ظن مقابل یقین: بمجرد گمان... نزدیکان خود را مهجور گردانیدن... تیشه بر پای خود زدن است. ۲ - تخمین حدس: چنان بد که در کوه چین آن زمان دد و دام بودی فزون از گمان. ۴ - خواب و خیال: بسان گمان بود روز جوانی قراری نبوده است هرگز گمان را. ( ناصر خسرو ) یا به گمان شناختن. تفرس کردن. یا در گمان افتادن. دچار تردید شدن بشک افتادن. یا در گمان افکندن. دچار شک و تردید کردن بشک انداختن. یا در گمان ماندن. در شک و تردید ماندن.
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر

ویکی واژه

گمان (جمع گمان‌ها)
ظن، وهم.
رأی، اندیشه.
شک. احتمال. فرض.

جمله سازی با گمان

عطای او بدوام است ز ایرانش را گمان مبر که جز او کس عطا دهد بدوام
این عربده ز ابلهی و خامی ست ای شیخ گمان مبر که مستم
گمان نام بردمت ننگ آمدی گهر داشتم طمع سنگ آمدی
لاحول همی کنم ولیکن لاحول در عشق گمان مکن که سودی دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ورق فال ورق فال فنجان فال فنجان