گرگ

گرگ

در فال قهوه، نماد گرگ به عنوان نشانه‌ای مثبت تلقی می‌شود. این نماد به معنای آغازی جدید و فرصت‌های تازه در زندگی است و نشان‌دهنده توانایی فرد برای غلبه بر چالش‌ها و دشمنان احتمالی می‌باشد.

گرگ به عنوان یک موجود قوی و زیرک، به فرد یادآوری می‌کند که با اعتماد به نفس و هوشیاری می‌تواند بر مشکلات فائق آید. همچنین، این نماد به معنای پیروزی بر غم و اندوه و دستیابی به موفقیت‌های جدید است. به طور کلی، گرگ در فال قهوه نمایانگر قدرت، شجاعت و امید به آینده‌ای روشن است

لغت نامه دهخدا

گرگ. [ گ ُ ] ( اِ ) پارسی باستان ورکانا، اوستایی وهرکه ( گرگ )، پهلوی گورگ، هندی باستان ورکه ( گرگ )، ارمنی گل، کاشانی ور، ورگ، ورگ، مازندرانی وُرگ، کردی ورگ، افغانی لوگ، اُسّتی برق یا بیرق، بیرنق، بلوچی گورگ، گورک، یودغاورگ، یغنابی ارک جانوری است وحشی از تیره گربه سانان از راسته گوشتخواران که در روسیه و نروژ و امریکای شمالی فراوان است و در ایران نیز هست. جانور خطرناکی است و به چارپایان و انسان به هنگام گرسنگی حمله میکند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). معروف است، گویند اگر گرگی را بنزدیک دهی درزیر خاک کنید هیچ گرگ جانب آن ده نگاه نکند، اگر سرگرگ را در برج کبوتر آویزند هیچ حیوان موذی گرد آن برج نگردد، و اگر در جائی که گوسفندان میخوابند دفن کنند همه گوسفندان بتدریج بمیرند، و اگر دم او را درجائی که علف خوار گاو باشد بیاویزند آن گاو علف نخورد هرچند گرسنه باشد، و اگر سرگین او را در جایی بخورکنند موشانی که در آن توابع باشند همه آنجا جمع شوند، و اگر زنی بر بالای شاش گرگ بشاشد هرگز آبستن نشود. ( برهان ) ( آنندراج ). ابن الارض. ابن والدن. ( المرصع ). اَرسَنج. ( منتهی الارب ). اَبوعُسَیلَه. ( المرصع ). اَبوعَسلَه. ( المزهر ). ابوجاعده. ابوجعده. اَبوجَعدَه. ( السامی ). ابورعله [ اَ رَ / رُ ل َ ]. ( منتهی الارب ). اَبوسِلعامَه. رجوع به همین مدخل شود. اَبُوالغَطَلَّس. رجوع به همین مدخل شود. اَبوکاسِب. رجوع به همین مدخل شود. اَبومُعطَه. رجوع به همین مدخل شود. تِبن. ( منتهی الارب ). خَیدَع.خَیعَس. خَنیتَعُور. خاطِف. خِمع. خَیلَع. خَلیعَة.خَولَع. دَلهَم. دَعلَج. دَأل. ذَألان. ذُألَة. ذُعبان. ذِئب. رِئبال. سَمَیدَع. سَرحان. سِلقامَة. سِمام. سِبد. شَیمُذان. شَیذَمان. طُلو. طُهی. طِبس. عَمَرَد. عِلوش. عَولَق. عَسوس. عَسعَس. عَسعاس. عَجوز. عَسلَق. جمع آن عسالق. قَلوب. قِلّیب. قاعِب. کِساب. کُتَع. لَعلَع. لَعین. لَذلاذ. لَغوَس. لَوشَب. مُرَّخ. مُلاذ. نُشبَه. نَهشَل. وَلاّس. وَرقاء. هَملَع. هُلَبَع. هِطل. ( منتهی الارب ). هُلابِع

فرهنگ معین

(گُ ) [ په. ] (اِ. ) جانوریست پستان دار و گوشت خوار شبیه سگ اما بسیار خطرناک و وحشی با رنگ سفید، خاکستری، خرمایی و صدایی زوزه مانند.، ~ باران دیده کنایه از: آدم باتجربه و کهنه کار.

جملاتی از کلمه گرگ

اندر شکنجه پنجه ضرغام قهر او گرگان پیل تن را درید پوستین
ز آدمیزاده چون کسی رنجه ست خوک بی نیش و گرگ بی پنجه ست
از او دلیل نباید سؤال کرد که گرگ به هر دلیل که شد برّه را مُجاب کند
آنها در یک روستا، در محل شهر کنونی میستیک فالز در ویرجینیا مستقر شدند. درحالی که همسایگان آنها، در ظاهر عادی اما در حقیقت یک گله گرگینه قدرتمند بودند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم