لغت نامه دهخدا
گران مغز. [ گ ِ م َ ] ( ص مرکب ) گران سر. ( آنندراج ).
گران مغز. [ گ ِ م َ ] ( ص مرکب ) گران سر. ( آنندراج ).
( ~. مَ ) (ص مر. ) نک گران سر.
گران سر.
💡 خواجهٔ جان بین مبین جسم گران مغز بین او را مبینش استخوان
💡 تو خود را چو کودک ادب کن به چوب به گرزِ گران مغزِ مردم مکوب
💡 ز گرز گران مغزها سوده شد ز کشته بهر سوی صد پشته شد