گذشته

گذشته در زبان فارسی به معنای زمانی است که به پایان رسیده و دیگر وجود ندارد. این واژه علاوه بر اینکه به عنوان اسم به کار می‌رود، می‌تواند به عنوان صفت یا قید نیز مورد استفاده قرار گیرد. این مفهوم به طور کلی به زمان‌هایی اشاره دارد که قبل از حال رخ داده‌اند و به عبارتی می‌توان گفت که این زمان‌ها از نظر تاریخی و اجتماعی دارای اهمیت ویژه‌ای هستند. گذشته می‌تواند شامل خاطرات، تجربیات، و وقایعی باشد که تأثیر عمیقی بر وضعیت کنونی فرد یا جامعه دارند. به عنوان مثال، در تاریخ، گذشته نه تنها به حوادث و وقایعی که به وقوع پیوسته‌اند، بلکه به نحوه شکل‌گیری فرهنگ‌ها و تمدن‌ها نیز اشاره دارد. همچنین، در زندگی فردی، گذشته می‌تواند شامل تجربیات مثبت یا منفی باشد که انسان را در مسیر رشد و پیشرفت هدایت می‌کنند. بنابراین، درک این مفهوم به ما کمک می‌کند تا بهتر بتوانیم به حال و آینده نگریسته و از آنچه که آموخته‌ایم بهره‌برداری کنیم. به طور خلاصه، این واژه نه تنها یک مفهوم زمانی است، بلکه یک منبع غنی از دانش و عبرت‌هایی است که می‌تواند در تصمیم‌گیری‌های امروز و برنامه‌ریزی برای فردا به ما یاری رساند.

لغت نامه دهخدا

گذشته. [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) ماضی. ماضیه. پیشین. بشده. رفته. وقتی که برفته. زمانی پیش از حال. مقابل آینده. استقبال. آتیه: سالِفَه؛ ایام گذشته. بارِجَه؛ شب گذشته. ( منتهی الارب ) ( دهار ):
یکی حال از گذشته دی دگر از مانده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.دقیقی.بدین روزگار از چه باشیم شاد
گذشته چه بهتر که داریم یاد.فردوسی.هر آن کس که پوزش کند بر گناه
تو بپذیر و کین گذشته مخواه.فردوسی.بر ایشان ببخشود بیدار شاه
ببخشید یکسر گذشته گناه.فردوسی.پژوهنده روزگار نخست
گذشته سخنها همه بازجست.فردوسی.چنین گفت گردوی کاین خود گذشت
گذشته سخن باد باشد به دشت.فردوسی.گذشته سخن یاد دارد خرد
به دانش روان را همی پرورد.فردوسی.سفر بسیار کردم راست گفتی
سفرهایی همه بی سود و بی ضر
بدانم سرزنش کردی روا بود
گذشته ست از گذشته یاد ناور.لبیبی.نشست و همی راند بر گل سرشک
از این روزگار گذشته به رشک.عنصری.و آنجا که تو بودستی ایام گذشته
آنجاست همه ربع طلال و دمن من.منوچهری.مکن یاد از گذشته کار کیهان
که کار رفته را دریافت نتوان.( ویس و رامین ).بونصر مشکان به روزگار گذشته در میان پیغامهای من او بوده است. ( تاریخ بیهقی ). اختیار آن است که عذر گناهکاران بپذیریم و بگذشته مشغول نشویم. ( تاریخ بیهقی ). امیر مسعود... این زن را سخت نیکو داشتی به حرمت خدمتهای گذشته. ( تاریخ بیهقی ). بوسعید سهل به روزگار گذشته وی را... خدمتها... کرده بود. ( تاریخ بیهقی ). جمله پیش من دویدند بر عادت گذشته و ندانستند که مرا به عذری باز باید گردانید. ( تاریخ بیهقی ). بر عادت روزگار گذشته قبای ساخته کرد و دستاری نشابوری. ( تاریخ بیهقی ).
هرگز نیامده ست و نیاید گذشته باز.ناصرخسرو.ایام بر دو قسمت آینده و گذشته
وآن را به وقت حاضر باشد از این جدایی.ناصرخسرو.هرکه بر گذشته تأسف خورد زاهد نبود. ( کیمیای سعادت ).
گفت دیگر بر گذشته غم مخور
چون ز تو بگذشت زآن حسرت مبر.مولوی.

فرهنگ معین

(گُ ذَ تِ ) (ص مف. ) رفته، سرآمده.

فرهنگ عمید

۱. رفته.
۲. سرآمده.
۳. [قدیمی، مجاز] مرده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عبور کرده. ۲ - رفته سپری شده: بدانم ( بسفر ) سرزنش کری روا بود گذشته است از گذشته یاد ناور. ( لبیبی ) ۳ - ماضی مقابل حال: پیدا کردن آنکه این جنباننده چیزی نبود عقلی و متغیر ناشونده و از حال اکنون و گذشته و پیش آینده خبر نادارنده. ۴ - کهنه قدیم: هر چند چون کباب کند گریه و سماع ( زاهد ) از نشئ. دور همچو شراب گذشته است. ( مفید بلخی ) ۵ - تفوق یافته مرجح: قیاس کونش چگونه کنم بیاو بگوی ایا گذشته بشعر از بیاتی و بوالحر... ( لبیبی ) ۶ - سابق پیشین: از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای... بدست آید... جمع: گذشتگان. یا گذشته از ( ز ). پس از علاوه بر: بهترین سخنها سخن خداست وزان گذشته سخن مصطفی است. یا از این گذشته. علاوه بر این بعلاوه: نه کار ناشایستی کرده ای و نه از کسی خورده برده داری. از این گذشته تو برای این گندم خوردی که از بهشت بیرون بیایی.

ویکی واژه

scorso
passato
رفته، سرآمده.
ماه گذشته

جمله سازی با گذشته

در زمانی از مکان بگذشته بود تا رسید آنجا که آنجایی نبود
هزار سال ز مرگم گذشته است و هنوز ز حسرت تو مرا آب در دهن باقی ست
هبوط آدم را افزون زهفتصد و سی و هفت گذشته سال بتاریخ کم ز هفتهزار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود