گدر

لغت نامه دهخدا

گدر. [ گ ِ / گ َدَ ] ( اِ ) سلاح جنگ. ( برهان ) ( آنندراج ):
درآمد مرتب سراپا گدر
به جنگ آوران گشته خونش هدر.میرنظمی ( از شعوری ج 2 ص 296 ).رجوع به گدرک شود.

فرهنگ معین

(گَ دَ یا دِ ) (اِ. ) سلاح جنگ.

فرهنگ فارسی

( اسم ) سلاح جنگ.

ویکی واژه

سلاح جنگ.

جمله سازی با گدر

به شادی بگدران با من جهان را غنیمت دان حضور دوستان را
شهر آلتوتیگدر ایالت بایرن در کشور آلمان واقع شده‌است.
به سوی کشته دهقان گدر کرد سراسر کشت شان زیر و زبر کرد
شهر الشتربرگدر ایالت زاکسن در کشور آلمان واقع شده‌است.
هر آن اشکی که بر رویش گدر کرد شراب لعل را در جام زر کرد
آخود بیزله اویناماغا گدردی ازی بیزه اویناماق ارگدردی