کرشمه

کرشمه یک واژه فارسی است که به معنای ناز و غمزه می‌باشد، این واژه به ویژه در زمینه‌های ادبی و شاعرانه به کار می‌رود و به حرکات نرم و دلربا، یا رفتارهای فریبنده و جذاب اشاره دارد که فردی به خصوص در زمینه عشق و محبت از خود بروز می‌دهد. کرشمه می‌تواند به معنای عشوه‌گری نیز باشد، یعنی نوعی رفتار یا حالت که به منظور جلب توجه یا محبت دیگران انجام می‌شود. این واژه در شعرها و ادبیات فارسی به وفور استفاده می‌شود و به توصیف زیبایی، جذابیت و ظرافت شخصیت‌ها کمک می‌کند. به طور کلی، کرشمه به نوعی از جاذبه و دلربایی اشاره دارد که می‌تواند در رفتار، حرکات و حتی سخنان فرد نمایان شود و تأثیر زیادی بر دیگران بگذارد.

لغت نامه دهخدا

( کرشمة ) کرشمة. [ ک َ ش َ م َ ] ( ع اِ ) روی. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). رخسار. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). وجه. یقال: قبح اﷲ کرشمته. ( اقرب الموارد ).
کرشمه. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] ( اِ ) ناز و غمزه. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).عشوه. شکنه. برزم. ( ناظم الاطباء ). غَنج. غُنج. غُنُج. ( منتهی الارب ). دلال. ( یادداشت مؤلف ):
ناز اگر خوب را سزاست بشرط
نسزد جز تراکرشمه و ناز.رودکی.گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان
بهر خرامش از او صدهزار غنج و دلال.فرخی.بینی آن چشم پر کرشمه و ناز
که بدان چشم هیچ دلبر نیست.عنصری.گرچه به دست کرشمه تو اسیرم
از سر کوی تو پای بازنگیرم.خاقانی.مرا به نیم کرشمه تمام کشتی و آنگه
نظر ز کام دل من تمام بازگرفتی.خاقانی.در عشق فتوح چیست دانی
از دوست کرشمه نهانی.خاقانی.دل و دین فداش کردم به کرشمه گفت نی نی
سر و زر نثار ما کن که چنین بسر نیاید.خاقانی.آهوچشمی که هر زمانی
کشتی به کرشمه ای جهانی.نظامی.شست کرشمه چو کماندار شد
تیر نینداخته بر کار شد.نظامی.بیچاره دلم ز نرگس مستش
صد توبه به یک کرشمه بشکستش.عطار.ای یک کرشمه تو صد خون حلال کرده
روی چو آفتابت ختم جمال کرده.عطار.کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد.حافظ.تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده.حافظ.غرض کرشمه حسن است ورنه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز.حافظ.این تقویم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم.حافظ.گرد کرشمه از کف نعلین خویش ریز
آن توتیا به چشم سفیدرکاب کش.شیخ العارفین ( از آنندراج ).مضراب مطرب از رگ طنبور خون گشاد
در خاطرش کرشمه ساقی خلیده ست.اسیر لاهیجی ( از آنندراج ).رخسار او به ناز و کرشمه هزار بار
صد نکته روبرو به رخ ماه و خور گرفت.اسیر لاهیجی ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(کِ رِ مِ ) (اِ. ) = کرشم. گرشم. گرشمه: غمزه، ناز، اشاره با چشم و ابرو.

فرهنگ عمید

۱. ناز.
۲. اشاره با چشم و ابرو، غمزه.
۳. حرکات دل انگیز چشم و ابروی زیبا رویان.
۴. (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا، همایون، سه گاه، چهارگاه، و راست پنج گاه.

فرهنگ فارسی

ناز، غمزه، اشاره باچشم وابرو، کرشم هم گفته شده
( اسم ) ۱ - اشاره بچشم و ابرو غمزه: [ ناز اگر خواب را سزا ست بشرط نسزد جز ترا کرشمه و ناز ]. ( رودکی ) ۲ - نغم. کوچک سه ضربی است و در اکثر دستگاهها و آواز ها نواخته میشود ( خالقی. موسیقی ایران. پیام نوین )
روی. رخسار

فرهنگ اسم ها

اسم: کرشمه (دختر) (فارسی) (هنری) (تلفظ: kereshme) (فارسی: کرشمه) (انگلیسی: kereshme)
معنی: ناز، عشوه، غمزه

ویکی واژه

کرشم. گرشم. گرشمه: غمزه، ناز، اشاره با چشم و ابرو.

جمله سازی با کرشمه

به صد کرشمه مرا سوخت تا خطش ندمید هنوز کشمکش خط و خال، تا چه کند
چو تو کرشمه‌کنان می‌رسی، دگر خوبان ز شرم روی تو راه گریز می‌جویند
که زد به داغ دلم دامن کرشمه که باز به نیم شعله هم خان و مان مرهم سوخت
باید ز عشق جلوهٔ برق کرشمه ای از سوز سینه پخته نگردد جنون ما
در آینه گر عکس جمالت بیند با ناز و کرشمه و دلالت بیند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال زندگی فال زندگی فال میلادی فال میلادی