کبری

کبری یکی از شخصیت‌های مهم و تأثیرگذار در تاریخ و فرهنگ ایرانی است. او به عنوان یک زن با اراده و شجاعت شناخته می‌شود که در زمان‌های سخت، در برابر چالش‌ها ایستادگی کرده است. کبری نه تنها به عنوان یک نماد مقاومت مطرح می‌شود، بلکه نمایانگر ارزش‌های انسانی مانند عشق، فداکاری و همبستگی است. داستان‌های مربوط به او به ما یادآوری می‌کند که هر فردی می‌تواند در تاریخ نقش مهمی ایفا کند، حتی اگر در شرایط نامساعد قرار گیرد. او با تلاش‌های خود نه تنها زندگی خود را تغییر داد، بلکه تأثیر عمیقی بر روی دیگران نیز گذاشت. در واقع، کبری به عنوان یک الگو برای نسل‌های آینده به شمار می‌رود، چرا که نشان می‌دهد با اراده و پشتکار می‌توان بر مشکلات غلبه کرد و به اهداف خود دست یافت. یادآوری زندگی و تلاش‌های کبری می‌تواند الهام‌بخش ما باشد تا در مواجهه با سختی‌ها به امید و تلاش ادامه دهیم. کبرا نام نوعی مار معمولاً زهردار از خانواده مارهای الاپیده است. واژه کبرا از کلمه پرتغالی کَپِلو به معنای ماری با کلاه ایمنی گرفته شده است. به دلیل شکل خاص سر این مار که شبیه آبکش است، آن را کفچه مار نیز می‌نامند. بیشتر این گونه‌ها در مواقع خطر می‌توانند گردن خود را بالا ببرند. با این حال، همه کبراها از یک رده جانورشناسی و نژاد یکسان نیستند.

لغت نامه دهخدا

کبری. [ ک ُ را ] ( ع ن تف ) مؤنث اکبر. بزرگتر. ( منتهی الارب ). ج، کُبَر.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کُبرَیات. ( اقرب الموارد ). در فارسی بدون توجه به تذکیر و تأنیث این کلمه صفت استعمال شود. ( فرهنگ فارسی معین ):
ترا عطیه عمری چنانکه هیلاجش
کند کبیسه سالش عطای کبری را.انوری.رب العالمین در آن عرصه عظمی و انجمن کبری اول خطابی که با بندگان کند. ( کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین ). || نامی از نامهای زنان. ( یادداشت مؤلف ). || نوعی از فاصله. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد علمای عربیت بر قسمی از جمله اطلاق می شود. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
کبری. [ ک ُ را ] ( ع اِ ) یکی از دو مقدمه قیاس اقترانی است. هر قیاس ناچار از دو مقدمه است: مقدمه اول که آن را صغری می گویند و مقدمه دوم که کبرایش گویند، مثلا در: جهان متغیر است و هر متغیری حادث است، جهان حادث است؛ جمله هر متغیری حادث است کبرای قیاس است. آن مقدمه که محمول نتیجه در وی می افتد مقدمه کبری خوانند و محمول نتیجه را حد اکبر. ( اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 191 ). رجوع به فرهنگ علوم عقلی و رهبر خرد چ خیام سال 1313 ص 271 و نیز به قضیه و مقدمه شود.
کبری. [ ک ُ را ] ( اِخ ) ( مخفف طامةالکبری ) لقب شیخ نجم الدین ابوالجناب احمدبن عمربن محمدبن عبداﷲ صوفی خیوه ای خوارزمی است و کبرویه یا کبراویه بدو منسوبند. رجوع به شیخ نجم الدین کبری شود.
کبری. [ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به کبر، لقب حفص بن عمربن حلیم الکبری. رجوع به انساب سمعانی شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث اکبر ۱ - بزرگتر. توضیح در فارسی بدون توجه بتذکر و تانیث این کلمه صفت استعمال شود: [ ترا عطی. عمری چنانکه هی جش کند کبیس. سالش عطای کبری را ]. ( انوری ) ( فروزانفر. تعلیقات معارف بهائ ولد ): ] رب العالمین در آن عرص. عظمی و انجمن کبری اول خطایی که با بند گان کند... ]. ( کشف اسرار ) ۲ - یکی از دو مقدم. قضیه که حاوی کلی ترین تصور ات است مث انسان فنا نا پذیر است و هر انسانی حیوان است مقابل صغری. یا مقدم. کبری. ۳ - یکی از دو نوع فاصل..
منسوب به کبر لقب حفص بن عمر بن حلیم الکبری

فرهنگ اسم ها

اسم: کبری (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: kobrā) (فارسی: کبري) (انگلیسی: kobra)
معنی: بزرگ تر، لقب حضرت زینب ( س )، بزرگ، کبیر، ( اکبر، ( اَعلام ) لقب زینب کبری ( س ) دختر حضرت علی ( ع )، ( عربی ) ( مؤنث اکبر )، کبرا

جملاتی از کلمه کبری

جز در گدایی کس این نیابد ناموس کم کن با کبریایی
آنجا که کمالِ کبریای قدم است توحیدِ من و تو کفر باشد مطلق
ای گشته سعد اکبر باذات تو قرین با طالعت سعادت کبری قرینه باد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم