لغت نامه دهخدا پیچانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از پیچاندن. تافته. خمانیده. تابیده. بگردانیده. بپیچیده.
جمله سازی با پیچانده این زمان در ضبط اشک خویش صائب عاجزیم ما که از دریا عنان سیل را پیچانده ایم با تو ظالم برنمی آید، وگرنه آه من پنجه زورآوران چرخ را پیچانده ای است