پسندیده

کلمه پسندیده به معنی چیزهایی است که از نظر کیفیت و ارزش، خوب و برتر محسوب می‌شوند. این واژه به اشیاء یا کارهایی اطلاق می‌شود که مورد تایید و رضایت قرار می‌گیرند و در واقع، نشان‌دهنده ویژگی‌های مثبت و قابل تحسین آن‌هاست. به عبارتی، چیزی که پسندیده است، به نوعی دلنشین و شایسته احترام و توجه دیگران است. در دنیای امروز، شناخت و انتخاب موارد پسندیده می‌تواند تاثیر زیادی بر زندگی ما داشته باشد و به ما کمک کند تا انتخاب‌های بهتری داشته باشیم و از تجربه‌های مثبت بیشتری بهره‌مند شویم.

لغت نامه دهخدا

پسندیده. [ پ َ س َ دَ / دِ ] ( ن مف ) پسند. پسنده. مقبول. پذیرفته. خوش آمد. خوش آیند. قبول کرده. ( برهان قاطع ). مطبوع. مرضی. مرضیه. مرتضی. ( مهذب الاسماء ).رضی. رضیه. راضیه: میان پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم و ابوبکر دوستی بود و ابوبکر اندر میان قریش پسندیده و بزرگوار بود و مال بسیار داشت و مردمان او را استوار داشتندی. ( تاریخ طبری ترجمه بلعمی ).
چنینم گوانند و اسپهبدان
گزیده پسندیده ام موبدان.دقیقی.چنین دان که آن دختران منند
پسندیده و دلبران منند.فردوسی.وزانجایگه بازگشتند شاد
پسندیده داراب با رشنواد.فردوسی.یکی مرزبان بود با سنگ و رای
بزرگ و پسندیده و رهنمای.فردوسی.که خرم بهشت است آنجای او
پسندید هم جای و هم رای او.فردوسی.همان کین و رشکش بماند نهان
پسندیده او باشد اندر جهان.فردوسی.بدو گفت ما را ستایش به چیست
بنزدیک هر کس پسندیده کیست.فردوسی.بر دادگر نیز و بر انجمن
نباشد پسندیده پیمان شکن.فردوسی.همه ساله خرم ز کردار خود
پسندیده مردم پرخرد.فردوسی.صد و شصت یاقوت چون ناردان
پسندیده مردم کاردان.فردوسی.چو شد هفت سال آمد ایوان [ مدائن ] بجای
پسندیده خسرو [ پرویز ] نیک رای.فردوسی.چو با ما یکایک بگفت این بمرد
پسندیده جانش بیزدان سپرد.فردوسی.پسندیده تر کس ز فرزند نیست
چو پیوند فرزند پیوند نیست.فردوسی.کنون خلعت آمد سزاوار تو
پسندیده و در خور کار تو.فردوسی.چه گوئی پسندیده آید ترا؟
بجفتی فریبرز شاید ترا؟.فردوسی.پسندیده باد آن نژاد و گهر
همان مام کو چون تو زاید پسر.فردوسی.دَ دیگر که پیمان شکستن ز شاه
نباشد پسندیده نیکخواه.فردوسی.مردی کافی و پسندیده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379 ). امیر احمد را گفت بشادی خرم و هشیار باش وقدر این نعمت بشناس و شخص ما را پیش چشم دار و خدمت پسندیده نمای تا مستحق زیادت نواختن گردی. ( تاریخ بیهقی ص 272 ). اگر این دزدیها و خیانتها که بوالقاسم کثیر و شاگردان وی کرده اند دریابی و به بیت المال بازآری خوب پسندیده خدمتی کرده باشی. ( تاریخ بیهقی ص 342 ). و این خبر به امیر بردند پسندیده آمد. ( تاریخ بیهقی ص 260 ). بر ایشان واجب و فریضه گردد که چون یال برکشند خدمتهای پسندیده نمایند. ( تاریخ بیهقی ). بوسعید سهل روزگار گذشته وی را خدمتهای پسندیده از دل کرده بود. ( تاریخ بیهقی ). استعانت از دیگران عیب نباشد یاری و مدد به دیگران پسندیده است. عیشة راضیة؛ ای مرضیة یعنی زیست پسندیده و خوش. ( منتهی الارب ). تقییظ؛ پسندیده بودن چیزی برای گرمای تابستان. || نغز. خوب. نیکو. نیک. مستحسن. زکی:

فرهنگ معین

(پَ سَ دِ ) (ص مف. ) ۱ - پذیرفته. ۲ - خوش آمده. ۳ - برگزیده.

فرهنگ عمید

۱. خوب و مرغوب.
۲. برگزیده.
۳. پسندکرده شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پذیرفته قبول کرده مطبوع خوش آمده خوش آیند مرضی. ۲- خوب نیک نیکو نغز مستحسن. ۳- برگزیده منتخب ممتاز. ۴- ستوده محمود ممدوح.

ویکی واژه

پذیرفته.
خوش آمده.
برگزیده.

جمله سازی با پسندیده

هر حرف پسندیده که در نسخه فضل است در پشت پدر گوش قبول تو شنیده
به روز چهارم چو بر تخت عاج بسر بر نهاد آن پسندیده تاج
چوشد هفت سال آمد ایوان بجای پسندیدهٔ خسرو پاک رای