لغت نامه دهخدا
پای باز. ( نف مرخم مرکب ) رَقاص. پای کوب.
پای باز. ( نف مرخم مرکب ) رَقاص. پای کوب.
(ص فا. ) رقاص.
( اسم ) پایکوب رقاص.
پای کوب، رقا، پایکوبی، رقص
💡 گرچه به دست کرشمهٔ تو اسیرم از سر کوی تو پای بازنگیرم
💡 ببخشیم و آن رای بازآوریم ز جنگ و ز کین پای بازآوریم
💡 جهان را چنین پای بازی بسست ز هر رنگ نیرنگ سازی بسست
💡 چنان بیچاره شد از چاره ساز او که مینشناخت سر از پای باز او
💡 یکی غم از دل من پای باز پس نکشید مگر دست به دستش به دیگری بسپرد