ویل

واژه‌ای است که به معنای بدی و شر به کار می‌رود و در منابع مختلف به عناوینی چون عذاب و مصیبت اشاره دارد. این کلمه در زبان عربی به معنای دردمند کردن و مصیبت برانگیختن نیز به کار می‌رود. اصطلاحاتی چون ویل الشیطان به عنوان یک تهدید یا وعید، و ویلا له به عنوان ابراز اندوه و تاسف نمودن، در زبان و ادبیات اسلامی مشهور هستند. همچنین در مراسم دعا و ندبه، عباراتی مانند ویلاه به کار می‌رود که نشان‌دهنده عمیق‌ترین حسرت و اندوه است. در واقع، ویل نوعی اعلام خطر یا هشدار در برابر شر و عذاب به شمار می‌آید، و در متون مختلف به عنوان نشانه‌ای از غم و اندوه شدید مطرح می‌شود. با توجه به این معانی، این کلمه بار معنایی سنگینی دارد و نشان‌دهنده احساسات منفی و تهدیداتی است که انسان‌ها ممکن است با آن مواجه شوند.

لغت نامه دهخدا

ویل. [ وَ ] ( ع مص ) درآمدن بدی و شر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || دردمند نمودن. || مصیبت زده ساختن. || ( اِ ) وای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: ویله و ویلک و ویلی، و آن کلمه وعید و عذاب است و گویند: ویل الشیطان ( به نصب و رفع و جر لام ویل و اضافه )، و ویلا له ( به تنوین و رفع و نصب و جر )، و در ندبه گویند ویلاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
ویل. [ وَ / وِ ] ( صوت، اِ ) وای، وآن کلمه افسوس است. ( غیاث اللغات ). کلمه تقبیح و افسوس است. ( برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. ( غیاث اللغات ). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند:
نصیب دشمن تو ویل و وای و ناله زار
نصیب تو طرب و خرمی و ناله چنگ.فرخی.راست پنداری همی بینم که بازآیی ز مصر
درفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل.فرخی.حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.منوچهری.گر نباشی ز اهل ستر به زهد
خواند باید بسیت ویل و ثبور.ناصرخسرو.|| سختی. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). || عداوت. ( غیاث اللغات ). || شور و فغان بر مصیبت. ( غیاث اللغات ) ( برهان ). نفیر و افغان از مصیبت، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند. ( فرهنگ اسدی ). || هلاک. ( غیاث اللغات ) ( برهان ). هلاکت. ( برهان ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ).
ویل. [ وی / وَ / وِ ] ( اِ ) ظفر. ( لغت فرس ). فتح و ظفر. نصرت. ( برهان ). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش. ( برهان ) ( انجمن آرا ). هنگام یافتن کاری به مراد. ( لغت فرس ):
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل.رودکی ( از لغت فرس اسدی ).
ویل. [ وَ ] ( اِخ ) نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن. ( منتهی الارب ). نام جایی است در دوزخ. ( برهان ). نام رودی است در دوزخ، و گویند سنگی است در دوزخ نعوذباﷲ. ( مهذب الاسماء ):
در تنور ویل بادا دشمنت
از بلسک چینور آمیخته.فرخی.- چاه ویل؛ در تداول، تمامی نپذیرفتن هزینه و مصرف چیزی است. آنگاه که هزینه ها موجب اتمام کار نشود گویند: چاه ویل است، هرچه بریزی تمامی نمی پذیرد، در تداول، محل خرج و مصرف پایان ناپذیر: خرج خانه ما چاه ویل است، هرچه تویش بریزی پر نمی شود. ( فرهنگ اصطلاحات عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع. ] (شب جم. ) نک ویک.

فرهنگ عمید

۱. فرارسیدن شر و بدی.
۲. (اسم ) هلاک.
۳. (اسم ) مصیبت، سختی.
۴. فغان، فریاد، آه وناله.
۱. فتح و ظفر، پیروزی.
۲. فرصت: لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی: ۵۲۵ ).
۳. پیش دستی و دست یافتن به چیزی.

فرهنگ فارسی

نام چاهی است در جهنم.
فرارسیدن شروبدی، هلاک مصیبت، سختی، کلمه نفرین، به معنی وای، ویلک:وای برتو، ونیزویل نام جائی یا، چاهی است درجهنم
۱- (مصدر ) در آمدن بدی و شر. ۲- دردمند نمودن. ۳- مصیبت زده ساختن. ۴ - (اسم ) سختی. ۵ - تفیر و افغان از مصیبت: (( حاسدا. تامن بدین در گاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاست ویل و چنین. ) ) ( منوچهری ) ۶ - ( کلم. وعید و عذاب ) وای. ۷ - یا چاه ویل. محل خرج و مصرف پایان ناپذیر خرج خان. ما چاه ویل است. هرچه تویش بریزی پر نمی شود.
ظفر فتح و ظفر نصرت.

دانشنامه عمومی

ویل (خواننده رپ). اولوبواله ویکتور آکینتیمهین ( انگلیسی: Olubowale Victor Akintimehin؛ زادهٔ ۲۱ سپتامبر ۱۹۸۴ ) که با نام هنری ویل ( به انگلیسی: Wale ) شناخته می شود، خواننده رپ و ترانه نویس اهل ایالات متحده آمریکا است. وی از سال ۲۰۰۵ میلادی تاکنون مشغول فعالیت بوده است.
ویل (فرانسه). ویل ( به فرانسوی: Villes ) یک کمون در فرانسه است که در canton of Bellegarde - sur - Valserine واقع شده است. ویل ۹٫۶۰ کیلومتر مربع مساحت و ۳۶۱ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

ویل مترادف با ولگرد فارسی به کسی اطلاق می‌گردد که فاقد هرگونه کار و کسب است و از دید عوام فقط چرخیدن و پرسه‌زدن را بلد است. اینگونه افراد بر دو نوع هسنتد افراد مستأصل و گدا، افراد متمکن ولی منبع درآمدشان بر خلق محرز نیست.
(شب جم.): نک ویک.

جمله سازی با ویل

جای تطویل نیست در گفتار اختصار اندرین سخن پیش آر
دد و مرغ و نخچیر گشته گروه برفتند ویله کنان سوی کوه