عجب دارند یارانم که دستش را همیبوسم ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
بود ده روز سالی موسم این دانه افشانی ز غفلت مگذران بی گریه ایام محرم را
من پای تو میبوسم و او پایهی منبر من دست به سر میزنم او دستهی دستار
مرا در چار موسم هست گل پیش نظر صائب اگر ده روز بلبل گلعذاری در نظر دارد
شد گل عشقم ز غم پژمرده آن کزوی، رفیق موسم دی گشت ایام بهار من کجاست