همدل

لغت نامه دهخدا

هم دل. [ هََ دِ ] ( ص مرکب ) همدل. رفیق و متفق الرأی و دوست جانی. ( آنندراج ):
شاهی است مرا یارا با عدل عمرهمدل
بندیش از او گر گوش داری و بصر داری.فرخی.در فکرت اعمال هنر هم دل اسرار
بر ساحَت میدان خرد هم تک اوهام.مسعودسعد. || هم جرأت. دارای جرأت و شهامت برابر:
از فراوان کاندر آید شاه با شیران به صید
اسب او خو کرد و هم دل گشت با شیر ژیان.فرخی.قوت پشه نداری چنگ با پیلان مزن
هم دل موری نه ای، پیشانی شیران مخار.جمال الدین عبدالرزاق.

فرهنگ معین

( ~. دِ ) (ص مر. ) ۱ - دارای یک رأی و اندیشه. ۲ - متفق، متحد. ۳ - دوست جانی و صمیمی.

فرهنگ عمید

دو تن که دارای یک رٲی و اندیشه باشند، متحد، متفق.

ویکی واژه

دارای یک رأی و اندیشه.
متفق، متحد.
دوست جانی و صمیمی.

جمله سازی با همدل

💡 در فکرت اعمال هنر همدل اسرار بر ساحت میدان خرد هم تگ اوهام

💡 تیز نگر مست مرا همدل و هم دست مرا گر نه خرابی و خرف جبه و دستار تو کو

💡 هوفر خود را خداناباور می‌دانست اما دیدگاه‌های همدلانه‌ای نسبت به دین داشت و آن را به‌صورت نیروی مثبت توصیف می‌کرد.

💡 هم دل گرم کرم نیست درین ره همدل هم دم مرد گرم نیست درین غم همدم

💡 چه یاری یابد از یاران همدل کسی کز جان شیرین گشت تنها

💡 شاهیست مرا یارا باعدل عمر همدل بندیش ازو گرهش داری و بصرداری

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اورگیم یعنی چه؟
اورگیم یعنی چه؟
ضامن یعنی چه؟
ضامن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز