نقب

کلمه نقب در زبان فارسی به معنای حفر، شکاف دادن یا نفوذ کردن است و می‌تواند در زمینه‌های مختلف به کار رود. این واژه می‌تواند به عنوان اسم یا فعل مورد استفاده قرار گیرد. در صورت استفاده به عنوان فعل، ممکن است با سایر اجزای جمله هماهنگ شود. اگر این واژه در میانه جمله قرار گیرد، باید از ویرگول‌ها یا دیگر نشانه‌های نگارشی به درستی استفاده شود. همچنین، این کلمه ممکن است در بافت‌های مختلف به کلمات دیگری مانند نفوذ، حفر یا شکاف مرتبط شود. از تکرار بیش از حد کلمات هم‌معنی پرهیز کنید و سعی کنید این کلمه را در بافت‌های مناسب و با معانی مشخص به کار ببرید.

لغت نامه دهخدا

نقب. [ ن َ] ( ع اِ ) سوراخ. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نغم. سوراخ عمیق بزرگ نافذ. ( ناظم الاطباء ). ثقب. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. ( ناظم الاطباء ). سمج. آهون. ( یادداشت مؤلف ). راهی که پنهان ازچشم مردم و محافظان در زیر زمین تعبیه کنند تا از آن راه به جای مورد نظر داخل شوند و چیزی بدزدند. ج، انقاب، نقاب:
دیدم که گنج خانه غیب است پیش روی
پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه.خاقانی.خصم از سپاهت ناگهی جسته هزیمت را رهی
چون جسته از نقب ابلهی جان برده کالاریخته.خاقانی.شب آوخ همه نقب برخراب آید
یک نقب به گنج خانه بایستی.خاقانی.چونکه در آن نقب زبانم گرفت
عشق نقیبانه عنانم گرفت.نظامی.شیرمردان را به حکم ضرورت در نقب ها گرفته اند و کعب ها سفته. ( گلستان سعدی ). || راه در کوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نُقب. ( منتهی الارب ). ج، انقاب، نقاب. ( یادداشت مؤلف ). دهلیزمانندی که در کان سازند. ( ناظم الاطباء ). || روزن خانه. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت مؤلف ). || سوراخ خرگوش. ( ناظم الاطباء ). || ریش که بر پهلو برآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). قرحه ای که در پهلو پدیدآید. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || گر. خارش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جرب. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نُقب. نُقَب. || پاره های پراکنده از گر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پاره های پراکنده از جرب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نُقَب. ( منتهی الارب ). || سُم. رجوع به سم زن شود. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) سوراخ کردن. ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( از متن اللغة ). سوراخ کردن در دیوار. ( غیاث اللغات ). سوراخ کردن دیوار و جز آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ثقب. ( بحر الجواهر ). نقب الحائط؛ خرق. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). قیل: النقب فی الحائط کالثقب فی الجر. ( اقرب الموارد ). || سوراخ کردن بیطار ناف ستور را تا آب زرد برآید از وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فراهم آوردن اسب پای هارا در دویدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || جامه را نقبه کردن. ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). || رفتن و سیر کردن در زمین. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || بحث کردن از اخبار و کاویدن. || خبر دادن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || درپی کردن موزه را.( از ناظم الاطباء ). پینه زدن بر کفش. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || قرار دادن جامه را. ( از ناظم الاطباء ). || خواری و نکبت رسیدن کسی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - (مص م. ) سوراخ کردن. ۲ - (اِ. ) سوراخ و راه باریک در زیر زمین.

فرهنگ عمید

سوراخ و راه باریک در زیر زمین.

فرهنگ فارسی

سوراخ کردن، گودکردن، سوراخ وراه باریک درزمین
۱ - ( مصدر ) سوراخ کردن ( دیوار راه زیر زمینی و جز آن ). ۲ - (اسم ) راه باریک زیر زمینی سوراخ زیر زمینی: چونکه در آن نقب زبانم گرفت عشق نقیبانه عنانم گرفت. ( نظامی. گنجینه گنجوی.ص ۳۵۹ )
جمع نقاب است ٠

جملاتی از کلمه نقب

لرزد همی ز سهم تو خورشید نقب زن بیمار شد ز تیغ تو مهر کله ربای
شاه مردان علی که منقبتش خامه را می دهد سرافرازی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم