نجار

کلمه نجار به فردی اطلاق می‌شود که در زمینه کار با چوب و ساخت و تعمیر اشیاء چوبی تخصص دارد. آن‌ها با استفاده از ابزارهای مختلف، مانند اره، چکش و مته، به ساخت و ساز مبلمان، درب، پنجره و سایر محصولات چوبی می‌پردازند. این حرفه به مهارت‌های فنی و دقت بالایی نیاز دارد، زیرا هر اشتباه کوچک می‌تواند به نتیجه نهایی آسیب برساند.

نجاری نه تنها شامل ساخت اشیاء جدید است، بلکه تعمیر و بازسازی اشیاء چوبی قدیمی نیز جزء وظایف این حرفه به شمار می‌آید. نجارها باید با انواع چوب‌ها و ویژگی‌های آن‌ها آشنا باشند تا بتوانند بهترین انتخاب را برای پروژه‌های خود انجام دهند. این شغل نیازمند خلاقیت و طراحی است، زیرا نجارها باید بتوانند طرح‌های زیبا و کاربردی را ایجاد کنند.

لغت نامه دهخدا

نجار. [ ن َ ] ( اِ ) گلگونه و غازه باشد که زنان بر روی مالند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گلگونه باشد که زنان بر روی مالند. ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ).اگر استعمال شده باشد ریشه اش در سنسکریت «نجر» از «جر» بمعنی پیری است، چه گاهی سرخاب برای پوشاندن پیری مالیده می شود. ( فرهنگ نظام ). غنجار. گلگونه. ( اوبهی ). گلگونه. غازه زنان. ( انجمن آرا ). غازه. سرخاب.
نجار. [ ن ُ / ن ِ ] ( ع اِ ) اصل. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( المنجد ) ( صحاح جوهری ) ( فرهنگ خطی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نژاد. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اصل مردم. ( مهذب الاسماء ). || حسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( صحاح جوهری ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). || لون. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). گونه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رنگ. ( ناظم الاطباء ). || فی المثل: کل نجار ابل نجارها؛ در وی هر گونه اخلاق هست، و این در حق کسی متلون خوی که بریک راه و روش نباشد، استعمال کنند. ( منتهی الارب ).
نجار. [ ن َج ْ جا ] ( ع ص ) درودگر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). خوزم. ( ناظم الاطباء ). پیشه وری که کارش ساختن چیزها از چوب و تخته است. ( فرهنگ نظام ). درگر. اسکاف. دروگر. ( یادداشت مؤلف ):
همزاد بود آذر نمرودش
استاد بود یوسف نجارش.خاقانی.یوسف نجار کیست نوح دروگر که بود
تا ز هنر دم زنند بر درامکان او.خاقانی.نجار اگر ز چوب کند شمشیر
شمشیر او نبرّد خفتان را.قاآنی.- امثال:
خدا نجار نیست، اما در و تخته را خوب جور می کند.
- نجار گوهر؛ گوهرتراش، مجازاً بمعنی شاعر نکته سنج بدیعگو:
نجار گوهرم که نحیتان طبع من
جز زیر تیشه پدر خویشتن نیند.خاقانی.
نجار. [ ن َج ْ جا ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون در بخش پاوه شهرستان سنندج، در 14 هزارگزی شمال غربی پاوه و یکهزارگزی مشرق راه پاوه به نوسود، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 331 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش لبنیات، توت، گردو، انار، انگور، سقز، عسل و شغل اهالی کرایه کشی و باغبانی و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

فرهنگ معین

(نِ یا نُ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - اصل، تبار، حسب. ۲ - لون، رنگ.
(نَ جّ ) [ ع. ] (ص شغل. ) درودگر، سازندة اشیاء چوبی.

فرهنگ عمید

کسی که اشیای چوبی درست می کند، درودگر.
۱. اصل وتبار، حسب.
۲. لون، رنگ.

فرهنگ فارسی

درودگر، کسی که اشیائ چوبی میسازد
( اسم ) ۱ - اصل نژادحسب گوهر: وکرم نجار وتاثل نژاداین عقاب مقررکرده ایم. ۲ - رنگ لون گونه.
عبدالرحمن بن احمد بلخی امینی مکنی به ابو سراقه از شاعران قرن چهاردهم و از مداحان سلطان محمود غزنوی یمین الدوله است.

دانشنامه عمومی

نجار (پاوه). نجار ( پاوه )، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان پاوه در استان کرمانشاه ایران است.
این روستا در دهستان هولی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۹۰ نفر ( ۶۵خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

falegname
اصل، تبار، حسب.
لون، رنگ.
درودگر، سازندة اشیاء چوبی.

جمله سازی با نجار

روح شاید بنات را بنا نوح ز یبد سرات را نجار