می توان
جمله سازی با می توان
اگر در آینه صورت همی توان دیدن دراو ز چرخ توان دید صورت اجرام
بهانه را پر پرواز می توان کردن به وضع هر دو جهان ناز می توان کردن
خاک در دیده همت نتوان زد، ورنه می توانم که چو خورشید جهانگیر شوم
نگاه گرم برویت که می تواند کرد چنین که روی ترا شرم در میان دارد
حباب از چشمهٔ آبی چه جوئی شنا در آب دریا می توان کرد
می توان ایران و هندوستان خرید پادشاهی را ز کس نتوان خرید