مکتبی
فرهنگ عمید
۲. = مکتب دار
فرهنگ فارسی
منسوب به مکتب. وابسته به مکتب.
جمله سازی با مکتبی
فتنه ی پیران نه تنها شد که طفل مکتبی چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
به غیر رندی و می خوارگی چه آموزند به مکتبی که نزاری بود ادیب مرا
دورم افکند به صد مکر و حیل از در خویش آه ازین مکتبی مساله آموز فراق
آن رفتنش به خرمن و غوغای ده کجاست ؟ خرمن اوْستی مکتبی باغلار، یا یوْخ ؟
از آن در هر گذاری انتظارم خانهای دارد که در هر کوچه طفل نورسی در مکتبی دارم
در حوزه نقاشی، هیجاننمایی انتزاعی مکتبی است که در سال ۱۹۱۲ با انتشار مجلهٔ سوارکار آبی از مکتب هیجاننمایی ایجاد شد. پیشوایان این مکتب واسیلی کاندینسکی، پل کله و فرانز مارک در مونیخ بودند.