موهومات

لغت نامه دهخدا

موهومات. [ م َ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ موهومة. چیزهای موهوم که وجود خارجی ندارند. ( ناظم الاطباء ). || خرافات. عقاید خرافی. اعتقادات خرافی و باطل و بی اساس. انیاب اغوال. فسونها.نیش غولها. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به موهوم شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع موهومه ( موهوم ). ۱ - بوهم در آمده ها. ۲ - خرافات.

جمله سازی با موهومات

دفتری پر کنی ز موهومات که منم شاعر سخن پرداز
یک قدم بر فرق موهومات نه ره بدلبر جان ما بسیار نیست
آنچه عقل تو در آن ها مات است تو بمیری همه موهومات است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال عشقی فال عشقی فال زندگی فال زندگی فال احساس فال احساس