مهجوری

مهجوری به معنای احساس تنهایی و جدایی از دیگران است که می‌تواند ناشی از عدم ارتباط یا عدم پذیرش اجتماعی باشد. در شعر و ادبیات فارسی، این واژه به طور گسترده‌ای برای بیان احساسات عمیق و دردناک ناشی از دوری، تنهایی و بی‌کسی به کار می‌رود. شاعران بزرگ فارسی مانند حافظ و سعدی از مهجوری به عنوان نمادی از عشق ناکام و جدایی استفاده کرده‌اند.

لغت نامه دهخدا

مهجوری. [ م َ ] ( حامص ) حالت و چگونگی مهجور. جدایی. مفارقت. ( ناظم الاطباء ). دورافتادگی. دوری: یا داغ مهجوری بر جبین تو کشند یا تاج مقبولی بر سرت نهند. ( سعدی، مجلس چهارم ).
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری.حافظ.|| محرومی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص. ) جدایی، دوری.

فرهنگ عمید

جدایی، دوری: مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ: ۹۸۴ ).

فرهنگ فارسی

۱ - جدایی دوری: [ مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی. ] ( حافظ.۲ ) ۳۵۲ - متروک ماندن.

جملاتی از کلمه مهجوری

با غم مهجوری و اندیشه دوری خوشم خاطر شاد و دل خرم نمی سازد مرا
چون رست ز مهجوری وز آفت رنجوری امروز به دستوری جان هدیه کند ایدر
جدا زان زلف و رو سال و مه از بس رنج مهجوری ملول از شام تیره گشته‌ام وز روز روشن هم
در این دیار مخالف عجب بماندستم ز بار گیر و هیون و زبرک مهجوری
بگو ای پیک مشتاقان بدانحضرت که مهجوری سلامی گر نمی شاید جوابی هم نمی ارزد؟
ندارم طاقت دوری ز یوسف خلاصم ده ز مهجوری ز یوسف
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم