واژه ملکوت در زبان فارسی به معنای سلطنت یا پادشاهی است، اما در معانی عمیقتر و عرفانیتر، به دنیای معنوی و غیبی اشاره دارد. این اصطلاح به طور خاص در متون دینی و فلسفی به جهانهای غیرمادی و روحانی اشاره میکند که فراتر از دنیای مادی و محسوس قرار دارند. در این زمینه، ملکوت به معنای حیات و وجودی است که از قید و بندهای دنیای مادی رهاست و به مرتبهای از کمال و حقیقت نزدیکتر است.
در متون اسلامی، به ویژه در قرآن و روایات، این واژه به معنای سلطنت الهی نیز به کار میرود و نشاندهندهی قدرت و تسلط خداوند بر تمامی موجودات و جهانها میباشد. به عبارتی، ملکوت به عنوان نمادی از حکمت، قدرت و علم الهی در نظر گرفته میشود که همه چیز تحت فرمان آن قرار دارد.
به طور کلی، ملکوت به معنای جهانی فراتر از آنچه که با حواس پنجگانه درک میشود، است و به جنبههای معنوی و روحانی زندگی انسان اشاره دارد.
ملکوت. [ م َ ل َ ] ( ع اِ ) پادشاهی. ( دهار ). پادشاهی بزرگ. ( ترجمان القرآن ). بزرگی و چیرگی. مَلکُوَة. ( منتهی الارب ). چیرگی و عزت و بزرگی و عظمت و سلطان. ( ناظم الاطباء ). عز و سلطان. ( اقرب الموارد ). پادشاهی و پروردگاری و تصرف. ( غیاث ) ( آنندراج ): ذی الاَّلاء و الجبروت و البهاء و الملکوت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298 ). الهی در ملکوت تو کمتر از مویم سخن بیهوده تا کی گویم. ( خواجه عبداﷲ انصاری ).
اندر ملکوت ازل از حشمت نامش
خورشید شده خاطب و گردون شده منبر.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 241 ). || ملک عظیم. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). و این کلمه بر وزن فَعَلوت است که از مُلک مشتق شده، مانند رَهَبوت از رهبة. و به صورت مَلکَوة آیدو گویند: له ملکوت العراق و ملکوة العراق؛ ای عزه وسلطانه و ملکه. ( از اقرب الموارد ). || عالم فرشتگان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). محل قدیسین در آسمان. ( از اقرب الموارد ). ( اصطلاح تصوف ) به اصطلاح صوفیان، عالم معنی که عالم ارواح است و بعضی به معنی عالم غیب نوشته و در بعضی از رسائل تصوف مسطور است که ملکوت مقام عبادت فرشتگان است، یعنی طاعت وعبادت بی قصور و بی فتور حاصل شود چنانکه مقام عبادت ملائکه است. ( غیاث ) ( آنندراج ). عالم معنی و عالم غیب و مقام عبادت فرشتگان یعنی طاعت و عبادت بی قصور و بی فتور. ( ناظم الاطباء ). ملکوت عبارت از باطن جهان است و ملک عبارت از ظاهر آن و بحقیقت ملکوت هر چیز جان آن است که آن چیز به او قائم است و جان همه چیزها به صفت قیومی خدای عز و جل قائم است، چنانکه فرموده: بیده ملکوت کل شی. ( مرصادالعباد، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). عالم غیب. ( تعریفات جرجانی، اصطلاحات الصوفیه ). ملکوت در اصطلاح صوفیه، عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی را گویند. و نیز مرتبه صفات را جبروت خوانند و مرتبه اسماء را ملکوت نامند و در لطایف اللغات می گوید: مُلک در لغت ماسوی اﷲ از ممکنات موجوده و معدومیه و مقدوره و در اصطلاح صوفیه از عالم شهادت عبارت است، چنانکه ملکوت از عالم غیب و جبروت از عالم انوار و لاهوت ذات حق. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). عالم مجردات را به طور مطلق عالم ملکوت گویند. ( فرهنگ علوم عقلی سجادی ). ملکوت در اصطلاح صوفیه، عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی را گویند و بالجمله ملکوت عالم غیب، جبروت عالم انوار، لاهوت ذات حق و عالم ملک، عالم اجسام و اعراض است که عالم شهادت هم گویند. بعضی گفته اند هر شی از اشیاء را سه قسم است: 1- ظاهر که ملک خوانند. 2- باطن که ملکوت نامند. 3- جبروت که حد فاصل است. و بالاخره عالم ملکوت عالم صفات است بطور مطلق. ( فرهنگ مصطلحات عرفاء ): از دیدن عجایب ملکوت بازمانده و با نفس و خلق دنیا انس گرفته. ( کشف الاسرار ج 3 ص 750 ).راه خود بر ایشان فروگیرم تا هیچ نتوانند که در عالم قدس و ملکوت اعلی در سر جولان کنند. ( کشف الاسرار ج 3ص 750 ). تفکر کنید و دلیل گیرید به آنچه خلق را خبر دادم از ملکوت آسمان و زمین. ( کشف الاسرار ج 3 ص 804 ).
(مَ لَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - سلطة الهی و آسمانی. ۲ - عالم فرشتگان.
عالم فرشتگان، عالم غیب.
عالم غیب که عالم مختص بارواح است.
بزرگی وچیرگی وقدرت وعظمت وسلطه آسمانی، عالم فرشتگان
( اسم ) ۱ - بزرگی، عظمت. ۲ - عظمت الهی. یا جهان ( عالم ) ملکوت. ۱ - عالم مجردات بطور مطلق مقابل جبروت و ناسوت ( که زیر آن واقع اند ) و لاهوت ( که بالای آنست ). ۲ - عالم غیب ( ابن العربی ) که عالم مختص به ارواح و نفوس است ( دکتر غنی. تاریخ تصوف. ۶۵۶ ) یا ملکوت اسفل عالم مثل معلقه است مقابل ملکوت اعلی یا ملکوت اسمائ عالم علوی. مجردات یا ملکوت اعلی عالم عقول و نفوس مجرده مقابل ملکوت اسفل یا ملک و ملکوت.
ملکوت (روستا). ملکوت یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در استان گیلان واقع شده است. ملکوت ۳۹۷ نفر جمعیت دارد.
مَلَکوت (کتاب)
نوشتۀ بهرام صادقی، رمانی وهمناک، به فارسی، به شیوۀ راوی دانای کل محدود به شخصیت (← راوی)، در ۱۳۴۰ش. جنّی در کالبد آقای مودّت حلول می کند و دوستانش او را با عجله به مطبِ دکتر حاتم، تنها پزشک شهر، می رسانند. جن، که به دستِ دکتر حاتم، از معدۀ آقای مودّت بیرون کشیده می شود، با زبانی رمزی خبر بیماری سرطانِ معدۀ آقای مودّت را به دکتر اطلاع می دهد. داستان با نثری تغزلی، ملهم از کتاب مقدس، و در فضایی مالیخولیایی روایت می شود. درگیریِ لفظی دکتر حاتم با م.ل. (ملکوت)، بیماری که قرار است دکتر حاتم دستش را قطع کند، چگونگی تفکر و برخوردِ آدم های مرگ اندیشی را نشان می دهد که امید و باوری به دنیای دیگر ندارند. داستان زمان و مکانِ مشخصی ندارد. شخصیت های داستان گذشته شان را از نیمه شبِ چهارشنبه ای موهوم، تا صبح ِ فردایش، درخلالِ تک گویی های خود مرور می کنند.
سلطه الهی و آسمانی.
عالم فرشتگان، جهان مینوی، عالم بالا.
محله کوتها در شهر یا ناحیهای، شاید کوتیها در بینالنهرین که اصالت ایرانی داشتند. ملکوت ممکن است از دو کلمه مَلهَ به معنی محله و کوت که در اینجا دو تعیبر بر آن قابل تصور هست، نخست قوم باستانی کوتیان در ردیف هوریان، لولوبیان و عیلامیان بودند. و دیگر اینکه کوت به معنی لخت بوده که صفتی بود در دنیای باستان به قوم و قبایلی که لباس بر تن نداشتند یا بر تن نمیکردند، بدین سبب بعدها ملکوت یا بهشتی عنوان شدهاند.