لغت نامه دهخدا
- باملایمت؛ بانرمی و باآهستگی و با درنگ و آرام.
|| مدارا ونزاکت و لطافت و زیبایی و شیرین کاری و ملاطفت و مروت و خوش رویی.
- ملایمت کردن؛ انسانیت و مردمی کردن و مهربانی نمودن و شیرین زبانی و نرمی کردن.
|| دست آموزی و فرمان برداری و آرامی. ( ناظم الاطباء ). || دو چیز را فراهم آوردن. ( غیاث ).