این کلمه در زبان فارسی معانی مختلفی دارد که بسته به زمینه استفاده، مفهوم متفاوتی را ارائه میدهد. در ادامه به مهمترین معانی این واژه اشاره میکنیم: در علم بدیع، این واژه به آخرین بیت غزل یا قصیده گفته میشود که شاعر در آن از تخلص یا نام خود استفاده میکند. این بیت معمولاً پایانی و جمعبندیکننده شعر است و شاعر با انتخاب کلمات مناسب، تأثیری ماندگار بر مخاطب میگذارد. اگر شاعر در مقطع شعر از زیبایی و دقت در انتخاب کلمات بهره ببرد، این کار در بدیع به عنوان حسن مقطع یا حسن ختام شناخته میشود. این واژه در معماری به نمایش عمودی فضاها و اجزای داخلی ساختمان گفته میشود که ارتفاع دیوارها، سقفها و سایر عناصر سازه را نشان میدهد. تفاوت این کلمه با پلان در این است که پلانها نمای افقی ساختمان را نمایش میدهند، در حالی که مقطعها نمای عمودی آن را ارائه میکنند. ترکیب این دو، درک کاملی از ابعاد و شکل فضاهای داخلی به دست میدهد. بنابراین، واژه مقطع بسته به حوزه کاربرد میتواند به معانی پایان شعر، برش عمودی در معماری یا سطح برش در هندسه اشاره داشته باشد.
مقطع
لغت نامه دهخدا
بزرگواری و آزادگی و نیکی را
زهر که یاد کنی مقطع است و ز او مبدا.عنصری ( دیوان چ قریب ص 38 ).خوی کرام گیر که حری را
خوی کریم مقطع و مبدا شد.ناصرخسرو.بجزتو هیچکسی خسروی نداند کرد
که خسروی را از توست مقطع و مبدا.مسعودسعد.نمایش هنر تست جهل را مقطع
گشایش سخن تست عقل را مبدا.امیرمعزی.چاکری تست آز را شده مقطع
بندگی تست ناز را شده مبدا.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 41 ).قدم در راه مردی نه که راه و گاه و جاهش را
نباشد تا ابد مقطع نبوده ست از ازل مبدا.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 29 ).محنت من از فلک همچون فلک
نیست پیدا مقطع و مبدای او.جمال الدین اصفهانی.ملک ابد را رایگان مخلص بر او کرد آسمان
ملکی ز مقطع کم زیان کز عدل مبدا داشته.خاقانی.به مضلع خرد و مقطع نفس که در او
خلاص جان خواص است از این حراس خراب.خاقانی.قدیمی کاولش مطلع ندارد
حکیمی کاخرش مقطع ندارد.نظامی.در مقطع هر بابی، مخلصی دیگر به دعا و ثنای زاهرش... پدیدآوردم. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 8 ). چون سخن بدین مقطع رسانید ملک مثال داد تا آزاد چهره زمام تصرف و تدبیر دیوان و درگاه با دست کفایت خویش گرفت. ( مرزبان نامه، ایضاً، ص 294 ).
- حسن مقطع؛ حسن انتها. خوبی پایان در شعر و کلام.
- مقطع کلام؛ آخر کلام. ( ناظم الاطباء ).
|| آخر بیت غزل و قصیده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شعرا آخرین بیت قصیده را گویند زیرا بیت آخر انشاد قصیده را قطع می کند و آن را ختام نیز گویند. ( از اقرب الموارد ). شعرا مقطع را اطلاق کنند بر بیتی که پایان اشعار واقع و بدان ختم گردد و آن را مختم نیز گویند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ):
فرهنگ معین
(مُ قَ طَّ ) [ ع. ] (اِمف. ) ۱ - بریده شده. ۲ - چیزی که آن را با بریدن زواید و پیراستن بیآرایند.
فرهنگ عمید
۲. پایان سخن.
۳. (ادبی ) بیت آخر غزل یا قصیده.
کسی که پادشاه یا خلیفه اقطاع به او می داده تا از درآمد آن زندگانی کند.
۱. بریده شده.
۲. چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند.
۳. کوتاه.
۴. (اسم، صفت ) [مقابلِ موصل] (ادبی ) در بدیع، مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف.
فرهنگ فارسی
آنچه بسبب حرارت لطیفه نفوذ کند ما بین خلط لزج و سطح عضو ملاصق آن و دفع او نماید بدون تصرف در قوام خلط مانند سکنجبین.
فرهنگستان زبان و ادب
[موسیقی] ← اجرای مقطّع
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنای بُریده) اصطلاحی در بدیع. عبارتیمرکّب از کلماتی متشکل از حروف غیر قابل اتصال به هم: روی زرد و رخ دو رود روان/از روان زاری و دل آزاری.
مقطع (معماری). مَقْطَع (معماری)(section)
در نقشه کشی معماری، برشی عمودی در ساختمان، که نمای فضاهای مختلف را نشان می دهد.
جمله سازی با مقطع
چراغِ مطلعِ صبحم نشستهست فروغِ مقطعِ شامم برفتهست
محنت من از فلک همچون فلک نیست بیدار مقطع و مبدای او
به مطلع خرد و مقطع نفس که در او خلاص جان خواص است از این خراس خراب