مغان نام گروهی از روحانیان زرتشتی در ایران باستان که در امور دینی، مذهبی و علمی نقش مهمی داشتند و جزو راهنمایان دینی بودن. در متون تاریخی، مغان با عنوان خردمندان و دانایان معرفی شدهاند.
مغان
لغت نامه دهخدا
مغان. [ م ُ ] ( اِ ) ج ِ مغ. رجوع به مغ شود. || مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت. آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقه روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولاً این طایفه رامغان می خوانده اند. ( فرهنگ فارسی معین )
فرهنگ فارسی
نام یکی از دهستان های پنجگانه بخش گرمی شهرستان اردبیل. آب و هوای آن گرمسیر میباشد.از ۹۶ ده بزرگ و کوچک تشکیل شده که روییهمرفته ۱۲٠۴۳ تن جمعیت دارد. مرکز این دهستان [ پیله سوار ] است.
( اسم ) جمع مغ. یا باده مغان. شرابی که زردشتیان بعمل آورند: [ کاین یک دو سه روز عمر باقی است از دست مده می مغان را. ]
دهی از دهستان زیر اسحاق است که در بخش مرکزی شهرستان شاهرود و در ۶ کیلومتری جنوب باختری شاهرود واقع است.
دانشنامه عمومی
مغان (شاهرود). مغان یک روستا در ایران است که در دهستان حومه ( شاهرود ) واقع شده است. مغان ۱٬۶۳۱ نفر جمعیت دارد.
مغان (کاشمر). مغان به گویش کاشمری: مُغو نام روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان کاشمر در استان خراسان رضوی است. این روستا در دهستان پایین ولایت قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ( ۷۸۸ خانوار ) ۲۵۱۶ نفر با ۱۲۸۴ مرد و ۱۲۳۲ زن است. روستای مغان ۲ کیلومتر با شهر کاشمر فاصله دارد و در سمت غرب شهر واقع است واز طرف جنوب غربی به روستای ممرآباد و از طرف شمال به جاده کاشمر - بردسکن منتهی می شود و در ناحیه آب وهوای گرم و خشک در حاشیه کویر واقع است.
ویکی واژه
(ادیان): کاهنان رسمی پادشاهی ماد به گزارش هرودوت؛ کاهنان یا غیبگویان مادی گاهاً با مجوسان، موبدان یا روحانیون زرتشتی همسان شناختهشدهاند[۱]. مغان ممکن است از دو عنصر مُغ - آن شکل گرفته باشد و ظاهراً تحریف شده کلمه بُغان است.
↑ نظری رواج دارد مبنی بر اینکه مغان نخست نام کاهنان یک کیش غیرآریایی یا نیاکان پرستی بوده که با زرتشتیگری دشمنی میورزیدند ولی بعدها نام زرتشت و تعالیم او را به صورت تحریف شده، غصب کردند.
جمله سازی با مغان
💡 رفیق این دولت من بس، که بختم گدای درگه پیر مغان کرد
💡 عیش باقی جوی در کوی مغان منزل گزین در بسیط خاک چون نبود بساط انبساط
💡 آنچنان در طرب آورده هوا زاهد را که بر پیر مغان سبحه و دستار آورد
💡 دانا ز می و مغانه می نگریزد وز چنگ و دف و چغانه می نگریزد