اضطراب یا دلشوره، نوعی هیجان قوی است که با احساس ناخوشایند و آشفتگی درونی همراه است. این حالت به فرد احساس عدم اطمینان، ناامیدی و برانگیختگی فیزیکی میدهد. زمانی که فرد در مواجهه با موقعیتهایی قرار میگیرد که قبلاً برای او استرسزا بوده یا آسیبزا بودهاند، احتمال بروز اضطراب در او افزایش مییابد. این احساس میتواند به دلیل یادآوری تجربیات منفی گذشته یا ترس از وقوع دوباره آنها به وجود آید. در واقع، اضطراب میتواند به عنوان یک واکنش طبیعی به چالشها و تنشهای زندگی شناخته شود، اما اگر این احساس به طور مکرر و شدید بروز کند، میتواند تأثیرات منفی بر کیفیت زندگی فرد داشته باشد. در این شرایط، مدیریت و کنترل اضطراب اهمیت بسیاری پیدا میکند تا فرد بتواند به زندگی روزمرهاش ادامه دهد و از عوارض منفی آن رهایی یابد.

مضطرب
لغت نامه دهخدا
ای شده بدخواه تو مضطرب اضطراب
همچو بداندیش تو ممتحن امتحان.خاقانی.مضطرب از دولتیان دیار
ملک بر او شیفته چون روزگار.نظامی.- حدیث مضطرب السند؛ حدیثی که طریق آن جید نباشد. ( از منتهی الارب ). در اصطلاح درایه حدیثی است که در متن یا سند آن اختلاف باشد، به این طریق که هر بار طوری نقل شده باشد، چه آنکه اختلاف از لحاظ روات متعدد باشد یا از راوی واحد یا از مؤلفان یااز کاتبان باشد به نحوی که واقع مشتبه شده باشد و این اختلاف گاه موجب اختلاف در حکم متن است و گاه در اعتبار سند. ( از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و احمدبن موسی بن طاوس شود.
- مضطرب شدن؛ پریشان و آشفته و متزلزل شدن: سلطان از خبر واقعه عم مضطرب و غمناک شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343 ).
- مضطرب گردیدن؛ مضطرب شدن. مضطرب گشتن: کار به دو جوان رسید و در سر یکدیگر شدند و آن ولایت و نواحی مضطرب گردید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 ).
- مضطرب گشتن؛ مضطرب شدن. آشفته گشتن. مضطرب گردیدن. پریشان گردیدن: آن نواحی مضطرب گشته و شاه ملک آنجا شده و وی دشمن بزرگ است سلجوقیان را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 453 ). شیر در... فکرت بود مضطرب گشته... ( کلیله ودمنه ).
چون بدو، ره نی و، بی او صبر نی
مضطرب گشتیم و مضطر سوختیم.عطار ( دیوان چ تفضلی ص 450 ).- مضطرب العنانی؛ شکست خورده و تنها. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جنبنده، لرزان.
۳. آشفته.
فرهنگ فارسی
دچاراضطراب، جنبنده، آشفته ولرزان
( اسم ) ۱ - آنکه دچار اضطراب گردیده پریشان آشفته جمع: مضطربین. ۲- جنبنده لرزنده عرب غالبا این بحر در حالات حفیظت حروب و شرح مفاخر اسلاف و صفت رجولیت خویش و قوم خویش گویند و درین موقع آواز مضطرب و حرکات سریع تواند بود و رجز در اصل لغت اضطراب و سرعت است. ۳ - حدیثی است که درمتن یاسند آن اختلاف باشد باین طریق که هر بار طوری نقل شده باشد چه آنکه اختلاف از لحاظ روات متعدد باشد یا از راوی واحد یا از مولفان یا ازکاتبان باشد بنحوی که واقع مشتبه شده باشد و این اختلاف گاه موجب اختلاف در حکم متن است و گاه در اعتبار سند.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
جمله سازی با مضطرب
دیده را در میان لجۀ اشک مضطرب چون حباب میبینم
بر خلد منقطع شده انفاس حورعین بر عرش مضطرب شده ارواح انبیا