مصمت

کلمه مصمت در زبان فارسی معانی مختلفی دارد و در زمینه‌های متفاوتی به کار می‌رود. در ادامه به توضیحات جامع‌تری درباره این کلمه و معانی مختلف آن می‌پردازیم:

معنی اصلی

یکی از معانی اصلی مصمت به معنای خاموش، ساکت یا بی‌صدا است. این معنا به وضعیت‌هایی اشاره دارد که در آن فرد یا چیزی هیچ صدایی تولید نمی‌کند و در حالت سکوت قرار دارد. این واژه همچنین به حالت صامت یا بدون صدا اشاره دارد.

معانی دیگر

پر بودن: مصمت به معنای چیزی که داخلش پر باشد نیز به کار می‌رود. این معنا می‌تواند به اشیاء یا فضاهایی اشاره کند که هیچ فضایی برای خالی بودن ندارند.

زخم پر شده: به زخمی اشاره دارد که از درون پر شده و دو لب آن به هم آمده است. این معنا به نوعی از زخم‌ها اشاره دارد که بهبود یافته و بسته شده‌اند.

دربسته: این واژه می‌تواند به معنای دربسته یا چیزی که به طور کامل بسته شده است نیز به کار رود.

دیوار بی‌درز: به دیواری اشاره دارد که بدون درز و شکاف ساخته شده و کاملاً محکم و یکپارچه است.

اسب با رنگ پوست یکنواخت: در زمینه اسب‌ها، مصمت به اسبی اشاره دارد که رنگ‌های پوستش با هم مخلوط نشده و یکنواخت است.

جامد از ابریشم خالص و کمرنگ: در صنعت نساجی، به نوعی از پارچه یا ابریشم اشاره دارد که خالص و کمرنگ است و به صورت جامد بافته شده است.

لغت نامه دهخدا

مصمت. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) رُست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که میان خالی نباشد. ضد مجوف. ( ناظم الاطباء ). توپر. ( یادداشت مؤلف ). آگنده. هرچیز که متخلخل نبود. مصمد. مقابل خالی. خلاف کاواک. ( یادداشت مؤلف ). آگنده میان. خلاف مجوف. ( غیاث ). || دربسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): باب مصمت؛ در بسته و مبهم و مشتبه. || قفل مصمت؛ قفل مبهم و بسته. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || دیوار بی درز. || الف مصمت؛ هزار کامل. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هزاری تمام. ( مهذب الاسماء ). مصمَّت. ( منتهی الارب ). || ثوب مصمت؛ جامه یک رنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( صراح اللغة ). || جامه که همه آن ابریشم باشد و پنبه و چیزی دیگر در آن آمیخته نباشد. در حدیث است که: نهی النبی ( ص ) عن الثوب المصمت. ( از ناظم الاطباء ). جامه ابریشمین یک رنگ سفید. جامه یک رنگ از ابریشم سفید. ( یادداشت مؤلف ). مقابل وشی و دیبای رنگین:
تا کوه چو مصمت بود اندر مه آذر
تا دشت چو وشی بود اندرمه آزار.فرخی.تا پرنیان سبز برون کرد بوستان
با مصمت سپید همی گردد آسمان.فرخی.تا به دی ماه بود کوه به رنگ مصمت
تا به نوروز شود دشت به رنگ دیباه.فرخی.|| اسب یکرنگ. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( صراح اللغة ). اسبی که هیچ نشان ندارد. ( مهذب الاسماء ). || زخم مندمل شده، یعنی زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد. ( از غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مصمت. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) مرد بیمار خاموش. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح عروض ) شعری یا بیتی را گویند که در عروض آن ( یعنی در جزء اخیر مصراع اول آن ) قافیه نباشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
مصمت. [ م ُ ص َم ْ م َ ] ( ع ص ) الف مصمت؛ هزار کامل و تمام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مُصْمَت. ( منتهی الارب ). رجوع به مصمت شود. || خاموش. ( ناظم الاطباء ). ساکت. || خاموش کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مُ مَ ) [ ع. ] (اِمف. ) ۱ - چیزی که داخلش پر باشد. ۲ - زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد. ۳ - دربسته. ۴ - دیوار بی درز. ۵ - اسبی که رنگ های پوستش با هم مخلوط نباشد. ۶ - جامد از ابریشم خالص و کمرنگ.
(مُ مِ ) [ ع. ] (اِفا. ) خاموش، ساکت.

فرهنگ عمید

آنچه میانش پر باشد.
بی صدا، صامت، همخوان.

فرهنگ فارسی

خاموش کرده شده، اموش، ساکت
( اسم ) ساکت خاموش
الف مصمت هزار کامل و تمام

جملاتی از کلمه مصمت

تابه دی ماه بود کوه به رنگ مصمت تا به نوروز شود دشت به رنگ دیباه
زن کز مدد نشو و نما، زخم نخستین مصمت شده تا زخم دگر بر اثر آید
تا پرنیان سبز بورن کرد بوستان با مصمت سپید همی گردد آسمان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم