مستطاب

لغت نامه دهخدا

مستطاب. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی ازاستطابة. خوش آمده و پاک آمده و لذیذ. ( غیاث ) ( آنندراج ). خوش و نیکو و پسندیده و شایسته و خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). پاکیزه. رجوع به استطابة شود:
خیک اشکم گو بدر از موج آب
گر بمیرم هست مرگم مستطاب.مولوی ( مثنوی ).گرقضا افکند ما را در عذاب
کی رود آن طبع و خوی مستطاب.مولوی ( مثنوی ).- جناب مستطاب...؛ از القاب و عناوین بزرگان که در مخاطبه یا مکاتبه به کار بردندی.
|| خوشبوی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || مهربان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع. ] (اِمف. ) خوش و نیکو، پسندیده.

فرهنگ عمید

۱. پاک و پاکیزه.
۲. عنوان محترمانه در خطاب به شخص.
۳. خوشایند، شایسته: کتاب مستطاب.

فرهنگ فارسی

پاک و پاکیزه، پاک آمده، خوش آمده
۱- (اسم ) پاک یافته شده. ۲- خوش آمده. ۳- (صفت ) پاک پاکیزه.یا جناب مستطاب.. در عنوان بزرگی برای احترام گویند و نویسند.

ویکی واژه

خوش و نیکو، پسندیده.

جمله سازی با مستطاب

💡 زان سبب با آن کتاب مستطاب در مقام خطره گوید در کتاب

💡 کار تن نبود بغیر از خورد و خواب طاعت آمد شغل جان مستطاب

💡 گفت قاسم: کای خدیو مستطاب ای تو ملک عشق را مالک رقاب

💡 تو خود دانی ای شاعر مستطاب که در زندگانی نداری کتاب

💡 گفت ای ز کائنات شخص تو انتخاب بنگر به سر خطم از باب مستطاب

💡 گر قضا انداخت ما را در عذاب کی رود آن خو و طبع مستطاب

نجورسن یعنی چه؟
نجورسن یعنی چه؟
اوشاخ یعنی چه؟
اوشاخ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز