مرصع خوانی

لغت نامه دهخدا

مرصعخوانی. [ م ُ رَص ْ ص َ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) حرفهای ساخته گفتن. ( آنندراج ):
قصه افسر کیخسرو و تاج جمشید
به سر خاک نشینان که مرصعخوانی است.( آنندراج ). || تمهید قصه خوانی. ( آنندراج ):
قصه قبضه شمشیر تو دارم به میان
گوش کن گوش که رفتم به مرصعخوانی.قدسی ( آنندراج ). || رنگین کلامی و خوش سخنی.( آنندراج ):
درافشانی عرض مطلبش رفت
مرصعخوانی لعل لبش رفت.اشرف ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

( ~. خا ) [ ع - فا. ] (حامص. ) ۱ - تمهید قصه خوانی. ۲ - خوش سخنی.

فرهنگ عمید

سخنان مرتب و آراسته گفتن.

فرهنگ فارسی

۱- سخنان ساخته گفتن: قص. افسر کیخسرو و تاج جمشید بسرخاک نشینان که مرصع خوانی است. ( بنقل بها. ) ۲ - تمهید قصه خوانی: قص. قبض. شمشیر تو دارم بمیان گوش کن گوش که رفتم بمرصع خوانی. ( قدسی ) ۳ - خوش سخنی رنگین کلامی: در افشانی عرض مطلبش رفت مرصع خوانی لعل لبش رفت. ( اشرف در قص. جان دادن سوداگر پسر مارگزیده )

ویکی واژه

تمهید قصه خوانی.
خوش سخنی.

جمله سازی با مرصع خوانی

آنچه گویند درین قصه، مرصع خوانی ست جام جمشید نبوده ست به از ساغر ما
قصه ی افسر کیخسرو و تاج جمشید به سر خاک نشینان که مرصع خوانی ست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ارمنی فال ارمنی فال چای فال چای