مرتشی

لغت نامه دهخدا

مرتشی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) رشوه گیر. رشوه خوار. رشوه خواه. پاره ستان. پاره گیر. رشوت ستاننده. رشوت ستان. نعت فاعلی است از ارتشاء. رجوع به ارتشاء شود:
خوش کننده است او خوش و عین خوشی
بی خوشی نبود خوشی ای مرتشی.مولوی.

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع. ] (اِ فا. ) رشوه گیرنده.

فرهنگ عمید

رشوه گیر.

فرهنگ فارسی

رشوه ستاننده، رشوه گیر
( اسم ) آنکه رشوه گیرد پاره ستان.

جمله سازی با مرتشی

💡 که دور راشی و ایام مرتشی باشد نه دور راستی و عدل و رأفت و احسان

💡 خوش کننده‌ست و خوش و عین خوشی بی خوشی نبود خوشی ای مرتشی

💡 چون نامه ما برای کلاشی نیست چون خامه ما مرتشی از راشی نیست

💡 گوئی خود مرتشی نبوده و راشی حیفست آنجا که دادخواه تو باشی

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز