محتسب در تاریخ اجتماعی و فرهنگی جوامع اسلامی، به عنوان نهاد نظارتی و کنترلی شناخته میشود. این مقام مسئول، وظیفه داشت تا بر رفتارهای اجتماعی و اخلاقی مردم نظارت کند و از نابهنجاریها جلوگیری نماید. محتسب در واقع نمایندهای از طرف حاکم یا دولت بود که برای حفظ نظم و امنیت عمومی فعالیت میکرد. این نهاد در دورههای مختلف تاریخی، به ویژه در دوران خلافت اسلامی، نقش مهمی در کنترل بازارها و همچنین نظارت بر رفتارهای اجتماعی ایفا میکرد. محتسب میتوانست با نظارت بر قیمتها، کیفیت کالاها و همچنین جلوگیری از فساد و رانتخواری، به بهبود شرایط زندگی مردم کمک کند. به علاوه، این مقام در حوزههای فرهنگی نیز فعال بود و از بروز هرگونه فعالیت غیرمجاز یا ناهنجاریهای اجتماعی جلوگیری میکرد. به طور کلی، محتسب به عنوان یک نهاد قانونی و اجتماعی، در شکلدهی به رفتارهای اخلاقی و اجتماعی جامعه نقش بسزایی داشته است.
محتسب
لغت نامه دهخدا
محتسب. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احتساب. شمارکننده. شمارنده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بشمارآورنده. ( آنندراج ). || آزماینده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فقه ) در اصطلاح فقهی انتساب بعمل احتساب می باشد که عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر. ( از انساب سمعانی ). نهی کننده از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد ( غیاث ). مأمور حکومتی شهر که کار او بررسی مقادیر و اندازه ها و نظارت در اجرای احکام دین و بازدارنده از منهیات و اعمال نامشروع و آزمایش صحت و پاکی مأکولات و زرع بود. رجوع به حسبة و احتساب شود: و چون پیر شوند محتسب گردند و ایشان را محتسب معروف گر خوانند. ( حدود العالم ). هیچکس را زهره نبود که شراب آشکارا خورد که چاووشان و محتسبان گماشته بودند. ( تاریخ بیهقی ص 543 )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نهی کننده از امور ممنوع در شرع: اگر ترا بدین حال محتسب ببیند حد بزند جمع: محتسبین. توضیح ماموری که کار او نظارت در اجرای احکام دین بود. در مواردی که وظایف امین صلح یا رئیس دادگاه بخش را انجام میداد صلاحیت و اختیارات او منحصر بنظارت در معاملات تجارتی منع از استعمال اوزان و مقادیر ناقص و منع تقلب در معاملات و ادا نکردن دیون بود. ۲ - بشمار آورنده.
جملاتی از کلمه محتسب
چشم تو مست شد زمی لعل تو میفروش وی چند بشیخ و محتسب راز تو مشتبه کنی
محتسب کو ز کفایت چو نظام الملکست کرد از مکر چنین کس رخ خود در دیوار