کلمه مأمور به عنوان یک واژه، معانی متنوعی را در بر میگیرد. به طور کلی، این واژه به فرد یا چیزی اشاره دارد که به انجام یک وظیفه مشخص گمارده شده است یا به عنوان نماینده یا فرستاده شخص دیگری عمل میکند. مأموریت میتواند در زمینههای مختلف اجتماعی، اداری یا حتی قانونی باشد و به معنای مسئولیتپذیری و تعهد فرد نسبت به انجام وظایف محوله است. این مفهوم نشاندهنده نوعی ارتباط و وابستگی میان این فرد و شخص یا سازمانی است که او را به این مأموریت گمارده است. بنابراین، مأمور میتواند فردی باشد که در پی تحقق اهداف خاصی است و به همین دلیل، نقش او در هر سیستمی میتواند بسیار حیاتی و تعیینکننده باشد.
مامور
لغت نامه دهخدا
عقل و تن آمرت گشت و گشت مأمورت هوی
عقل و تن مأمور گردد چون هوا آمر شود.منوچهری.بنده کارکن به امر خدای
بنده کارکن بود مأمور.ناصرخسرو.بخت تو مالک و فلک مملوک
رای تو آمر و جهان مأمور.امیرمعزی.مال تو گزارند همی حاضر و غایب
حمل تو فرستند همه آمر و مأمور.امیرمعزی.تو سرور و کرده سرکشان را
در قبضه امر خویش مأمور.امیرمعزی.تاملک جهان است جهاندار تو بادی
میران جهان جمله به امرت شده مأمور.امیرمعزی.سخنت حجت و قضا ملزم
قلمت آمر و جهان مأمور.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 239 ).وگر با من به کرد من کنی کار
به طبعت بنده ام و زجانت مأمور.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 230 ).زودا که دید خواهم از سعی بخت فرخ
مأمور امر سلطان ایران ستان و توران.پیغو ملک.گفت موسی این مرا دستور نیست
بنده ام، امهال تو مأمور نیست.مولوی.چه خلق مأمورند به ایمان آوردن به وجود آن نه به کیفیت آن. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 27 ). || منصوب و مباشر و گماشته و هرکسی که به وی اختیار در حکم داده شده باشد. ( ناظم الاطباء ). اجراکننده امری. بجای آورنده دستوری.
- حسب المأمور؛ برطبق فرمان و موافق حکم. ( ناظم الاطباء ).
- مأمور آگاهی؛ کارآگاه.
- مأمور اجرا؛ کسی که از طرف وزارت دادگستری موظف است که قرار دادگاه را بمورد اجرا در آورد.
- مأمور احصائیه؛ آمارگر. ( فرهنگستان ایران، واژه های نو ).
- مأمور اطفائیه؛ آتش نشان.( فرهنگستان ایران، واژه های نو ).
- مأمور تأمینات؛ کارآگاه. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
|| فرستاده شده برای کاری و رسول. ( ناظم الاطباء ).
- امثال:
المأمور معذور. نظیر: ما علی الرسول الاالبلاغ. ( امثال و حکم ج 1 ص 270 ).
|| آنکه دارای قوت کامل بود. ( ناظم الاطباء ). || استعمال و عادت مقرر. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) [قدیمی] امرشده، فرمان داده شده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- فرمان داده امر کرده شده: گفت موسی:این مرا دستور نیست بنده ام امهال تو مامور نیست. ( مثنوی. نیک. ۲ ) ۶۲: ۳- کسی که او را بکاری گماشته باشند گماشته: زودا که دید خواهم از سعی بخت فرخ مامور امر سلطان ایران ستان و توران. ( پیغوملک. لباب. نف.۵۴ ) جمع: مامورین. یا مامور احصائیه. آمارگر. یا مامور اطفائیه. آتش نشان. یا مامور آگاهی. کار آگاه. یا مامور اجرا. کسی که از طرف ادار. اجرائ دادگستری موظف است که احکام و قرارهای دادگاه را بمرحل. عمل در آورد. یا مامور تامینات.
امر کرده شده و محکوم
دانشنامه عمومی
فیلم در سپتامبر ۲۰۲۰ اعلام شد. فیلمبرداری در بوداپست، ویساکاپاتنام و حیدرآباد ( هند ) انجام شد. این فیلم که در ابتدا به دلیل بیماری همه گیر کووید ۱۹ و تأخیر در تولید به تعویق افتاد، اکنون برای اکران در سینماها در سال ۲۰۲۳ برنامه ریزی شده است.
دولت سرهنگ مهادف، رئیس شورای امنیت ملی را مأمور می کند تا یک مامور سرکش را که بی رحم و غیرقابل پیش بینی است دستگیر کند.
در اکتبر ۲۰۲۲، سازندگان فیلم اعلام کردند که این فیلم در تابستان ۲۰۲۳ اکران خواهد شد. برنامه ریزی شده است که به زبان تلوگو همراه با نسخه های دوبله شده به زبان های هندی، تامیل، مالایالام و کانادا اکران شود.
دانشنامه اسلامی
مأمور، کسی را می گویند که فرمانی خطاب به او صادر شود و به انجام کاری وادار گردد.
[ویکی فقه] مأمور، شخص امر شده به انجام کاری می باشد.
مأمور، کسی را می گویند که فرمانی خطاب به او صادر شود و به انجام کاری وادار گردد.
مأمور در شرع
در شرع، مأمور همان مکلف است که در صورت وجود شرایط تکلیف، چه شرایط عمومی (هم چون: عقل، بلوغ، قدرت، علم و اختیار ) و چه سایر شرایطی که شارع آن را در مواردی خاص معتبر دانسته است (مانند: رشد در معاملات ) خطاب شارع متوجه او می گردد.
ویکی واژه
جمله سازی با مامور
نه مامورم به خدمت های کلی شود بر خاطر پاکت تسلی
بندهای کار کن به امر خدای بنده با بندگی بود مامور
مرا او بر خراسان کرد مامور از او من شاکرم تا نفخه صور