لطم

لغت نامه دهخدا

لطم. [ ل َ ] ( ع مص ) طپانچه زدن بر رخسار و بر اندام. منه المثل: لو ذات سوار لطمتنی قالته اًِمراءة لطمتها اًِمراءة غیر کفوها. ( منتهی الارب ). سیلی زدن. پنجه بر روی زدن. ( زوزنی ). ضرب. ( تاج المصادر ). || برچسبانیدن. || سپیدروی شدن اسب. ( یستعمل مجهولاً ) و یقال: لطم الفرس. ( منتهی الارب ). || آسیب یافتن کشتی از موج. || آسیب یافتن کشتی از تصادم با کشتی دیگر. ( دزی ).
لطم. [ ل ُ طُ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ لطیم. ( منتهی الارب ).
لطم. [ ] ( اِ ) قسمی ماهی در دریای هند. ( دمشقی ).

فرهنگ معین

(لَ طْ ) [ ع. ] (مص م. ) سیلی زدن.

فرهنگ عمید

تپانچه، سیلی.

فرهنگ فارسی

تپانچه زدن، سیلی زدن
۱- ( مصدر ) صدمه زدن آسیب رسانیدن. ۲- تپانچه زدن بررخسار وبراندام سیلی زدن. ۳- ( مصدر ) آسیب یافتن.
قسمی ماهی در دریای هند

ویکی واژه

سیلی زدن.

جمله سازی با لطم

الطمارقیه (به عربی: الطمارقیة) یک روستا در سوریه است که در ناحیه وادی العیون واقع شده‌است. الطمارقیه ۶۰۷ نفر جمعیت دارد.
در کل هر نوع آسیب یا لطمه‌ای در بدن که یکی از ویژگی‌های زیر را داشته باشد احتمالاً کودک‌آزاری است:
آزار جسمی: هرگونه لطمه یا آزار بدنی؛ هر نوع کتک، تکان شدید، سوزاندن، پرتاب و هُل، مسمومیت، خفگی و مانند آن نشانهٔ آزار جسمی است.
چو گوی از غم به سر می‌غلطم و بر خاک می‌گردم که خود را از چه سرگردان آن سیمین بد نکردم
کی خبرش ز حال من پای نرفته در گلی لطمه ی موج غم بود رنج فزای هردلی
غلطم من که چراغی همه کس را میرد لیک خورشید مرا مرد و دگر کس را نی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند فال تک نیت فال تک نیت