کلمه لاابالی در زبان فارسی معانی گوناگونی دارد، اما به طور کلی به افرادی اطلاق میشود که نسبت به اصول و ضوابط اخلاقی و اجتماعی بیتوجه و بیقید هستند. این واژه در ادبیات فارسی و عرفان نیز کاربرد دارد و میتواند به صورتهای مختلفی تعبیر شود. به طور مثال، ممکن است به فردی اشاره کند که به هیچ گونه قید و بندی پایبند نیست، یا فردی که نسبت به اصول دینی و اخلاقی احساس مسئولیت نمیکند. در واقع، لاابالی میتواند به نوعی نشانهای از عدم تعهد به ارزشها و هنجارهای جامعه باشد. این مفهوم میتواند در زمینههای مختلف اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد و به نوعی بیانگر چالشهای اخلاقی جامعه نیز باشد. به همین دلیل، درک درست این واژه و کاربرد آن در متنهای مختلف اهمیت دارد و میتواند به ما کمک کند تا نگرشهای متفاوت نسبت به ارزشها را بهتر بشناسیم.
لاابالی
لغت نامه دهخدا
لیلی بمن آورید حالی
ورنه من و تیغ لاابالی.نظامی. || ( ص مرکب ) در فارسی بیشتر بصورت جامد استعمال شود به معنی بی باک. بی مبالات. سهل انگار. وِل انگار. بی قید. خوارکار. بی التفات. بی درد. بی بند و بار. شُل اوزار. ( شُل افزار ) ( در کرمان ). بی پروا:
روح قدسی را به آب زندگانی خوش کنی
عقل پردل را به باد لاابالی دردهی.سیدحسن غزنوی.با یک دو سه رند لاابالی
راهی طلب از غرور خالی.نظامی.آمده لاابالئی برده
سیم کش زنده سیم کش مرده.نظامی.ره پیش گرفت زید حالی
میرفت چو باد لاابالی.نظامی ( لیلی و مجنون ص 237 ).عشقت به لاابالی در چار سوی عالم
پیران راه بین را بردارها کشیده.عطار.منبلی نی کو بود خود برگ جو
منبلی ام لاابالی مرگ جو
منبلی نی که به کف پول آورد
منبلی چستی کزین پل بگذرد.مولوی.لاابالی چه کند دفتر دانائی را
طاقت وعظ نباشد سر سودائی را.سعدی.سفرکردگان لاابالی زیند
که پرورده ملک و دولت نیند.سعدی.بلای عشق عظیم است لاابالی را
چو دل بمرگ نهاد از بلا چه غم دارد.سعدی.به نیکمردی در حضرت خدای قبول
میان خلق به رندی و لاابالی فاش.سعدی.جناب حضرت حق لاابالی ست
منزه از قیاسات خیالی است.شبستری.کجا یابم وصال چون تو شاهی
من بدنام رندلاابالی.حافظ.- لاابالی شدن؛ سهل انگار و بی قید شدن:
گرت با ما خوش افتاده ست چون ما لاابالی شو
نه یاران مست برخیزند و تو مستور بنشینی.سعدی ( کلیات چ مصفا ص 803 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] بی باک، بی پروا.
۳. (قید ) [قدیمی] با بی بندوباری.
فرهنگ فارسی
۱- ( جمله فعلی: متکلم وحده از فعل مصدرمبالاه ) باک ندارم نمی ترسم. ۲- بی باک بی بند وبار بی پروا: لاابلی چکند دفتر دانایی را ? طاقت وعظ نباشد سرسودایی را. ( سعدی. کلیات ) یا لاابالی شدن. ( مصدر ) سهل انگار وبی قیدشدن: گرت با ما خوش افتاده است چون ما لااللی شو نه یاران مست برخیزند و تو مستور بنشینی. ( سعدی )
بمعنی باک ندارم نمی ترسم.
ویکی واژه
جمله سازی با لاابالی
او همچنان لاابالی وار میرفت تا از هفت فلک و هشت بهشت در گذشت.
بگذر از ناموس در راه طلب لاابالی وار رو در راه رب
خرابات از جهان بی مثالی است مقام عاشقان لاابالی است