قِدم

قِدم

قِدم به عنوان یک مفهوم عمیق و جامع، به معنای حضور و تأثیر انسان در زمان و مکان است. این واژه به ما یادآوری می‌کند که هر قدمی که برمی‌داریم، نه تنها نشان‌دهنده حرکت فیزیکی ماست، بلکه نمایانگر تأثیرات روحی و اجتماعی ما بر جهان پیرامون نیز می‌باشد. در واقع، قدم به نوعی نماد تلاش و پیشرفت فردی و اجتماعی است که می‌تواند به شکلی مثبت یا منفی بر زندگی ما و دیگران تأثیر بگذارد. تحلیل قِدم در این زمینه، به ما این امکان را می‌دهد که درک عمیق‌تری از انتخاب‌ها و تصمیمات خود داشته باشیم. هر قدمی که ما در مسیر زندگی برمی‌داریم، به نوعی نشان‌دهنده ارزش‌ها، باورها و اهداف ماست. بنابراین، در نظر گرفتن عواقب این قدم‌ها و تأثیر آن‌ها بر آینده‌مان از اهمیت بالایی برخوردار است. به همین دلیل، باید با دقت و آگاهی بیشتری به انتخاب‌های خود توجه کنیم و سعی کنیم که هر قدمی که برمی‌داریم، به سمت رشد و توسعه فردی و اجتماعی هدایت شود. بدین ترتیب، قِدم نه تنها یک حرکت فیزیکی، بلکه یک فرآیند تفکر و تأمل در زندگی ما به شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

قدم. [ق َ ] ( ع اِ ) جامه ای است سرخ. ( منتهی الارب ). ثوب احمر. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) پیش درآمدن. قدوم. || بسیار پیش نمودن. ( منتهی الارب ).
قدم. [ ق ِ ] ( ع اِمص ) دیرینگی. ( منتهی الارب ). اسم است قدیم را یعنی زمان قدیم. ( از اقرب الموارد ).
قدم. [ ق ُ / ق ُ دُ ] ( ع ص ) دلیر. ( منتهی الارب ). شجاع. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) پیش رفتگی.
قدم. [ ق َدَ ] ( ع اِمص ) پیشی در کار. || ( اِ ) آنکه او را مرتبه باشد در خیر و نیکوئی. || پی و اثر. گویند: قدم صدق. رجوع به قدم صدق شود. || دلیر. || پیش پای. || گام. خطوه. ج، اقدام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بادیه آشام، ثابت، آبله پرور، آبله فرساد در فارسی از صفات آن و مقراض از تشبیهات آن است. ( آنندراج )

فرهنگ معین

(قَ دَ ) [ ع. ] ۱ - (اِ. ) پای، گام. ج. اقدام. ۲ - واحد مسافت و آن فاصلة میان دو پایة یک فرد متوسط است به هنگام راه رفتن. ۳ - (اِمص. ) عمل، کار. ۴ - ثبات و پایداری.،~رنجه فرمودن کنایه از: تشریف آوردن.،~ کسی سبک بودن کنایه از: الف - خوش قدم ب
(ق دَ ) [ ع. ] (حامص. ) ۱ - سابقه در کار. ۲ - قدیم بودن، ضد حدوث.

فرهنگ فارسی

پا، اندازه پاازسرانگشت تاپاشنه، گام، اقدام جمع، سابقه درامری، دیرینگی، ضدحدوث
( اسم ) ۱ - پی اثر ۲ - پیش پای ۳ - گام خطوه ۴ - واحد مسافت و آن فاصله میان دو پای یک فرد متوسط است به هنگام راه رفتن جمع: اقدام یا قدم صدق. ۱ - پی و اثر صدق ۲ - منزلتی ارجمند. یا بد بودن قدم کسی. شوم بودن وی نحس بودن او: اجاقم کور بود قدمم بد بود... ? یا جان در قدم کسی کردن. جان را به پای وی فدا کردن. یا در قدم کسی افتادن. در پیش وی خضوع و تذلل نمودن نهایت احترام و تعظیم نسبت به او کردن. یا سر قدم رفتن. خالی کردن معده از فضول.بقضای حاجت شدن. یا قدم از جان بر آوردن. ترک جان گفتن. یا قدم باز پس گرفتن. عقب نشینی کردن عقب رفتن. یا قدم بروی ( بالای ) چشم. تعارفی است که به مهمان کنند. یا قدم بر سر چیزی گذاشتن ( نهادن ). ۱ - بر سر چیزی گام نهادن ۲ - پای مال کردن. یا قدم در میان ( دو کس ) گذاشتن. واسطه شدن برای اصلاح فی ما بین. یا قدم رنجه کردن ( فرمودن ). قبول زحمت کردن روان شدن ( در تعارف گویند ). یا قدم را گلبانگ زدن. جلد و تیز رفتن. یا قدم شمرده نهادن. باحتیاط تمام راه رفتن. یا قدم نورسیده مبارک. بکسی که فرزندی نو یافته گویند.
ابن قادم بن زید بن غریب بن جشم بن حاشد. وی در راس جبل ضین در همدان مدفون است.

ویکی واژه

(همدانی، نگارش گویش‌نما) قدم

جملاتی از کلمه قِدم

تویی بر همه خلق عالم مقدّم قِدم با حدوث تو بوده است همسر
زان نقطۀ وجود حدیثی اگر کنند خط عدم بر بط حدوث و قِدم زنند
حدوث ذات پاک او، مقارن است با قِدم مساوق است با ازل، مسابق است با عدم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم