قهرمان

کلمه قهرمان در زبان فارسی به معنای فردی است که در موقعیت‌های خاص، به ویژه در شرایط دشوار یا بحرانی، شجاعت، قدرت، و فداکاری از خود نشان می‌دهد.

این واژه می‌تواند در زمینه‌های مختلف استفاده شود و معانی زیر را در برگیرد:

شجاعت و فداکاری: این واژه به فردی اطلاق می‌شود که با شجاعت و فداکاری به دیگران کمک می‌کند یا در برابر خطرات و سختی‌ها ایستادگی می‌کند. به عنوان مثال، یک آتش‌نشان که در حین خاموش کردن آتش جان خود را به خطر می‌اندازد.

نقش‌های اسطوره‌ای: در ادبیات و داستان‌های اسطوره‌ای، قهرمان به شخصیت‌هایی نسبت داده می‌شود که در داستان‌های حماسی و افسانه‌ها نقش اصلی را ایفا می‌کنند و دارای ویژگی‌های خاصی مانند قدرت فوق‌العاده، شجاعت و نیک‌خواهی هستند. به عنوان مثال، شخصیت‌هایی مانند هرکول یا رستم در ادبیات ایرانی.

در ورزش: در زمینه ورزش، به ورزشکاری که در رقابت‌ها موفق به کسب مقام‌های برتر می‌شود یا به دلیل رفتارهای نیکوکارانه و الهام‌بخش، مورد تحسین قرار می‌گیرد، نیز می‌توان قهرمان گفت.

قهرمان اجتماعی: فردی که به خاطر اقداماتش در راستای بهبود جامعه یا کمک به دیگران شناخته می‌شود، مانند فعالان حقوق بشر یا افرادی که به دیگران در شرایط بحرانی کمک می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

قهرمان. [ ق َ رَ ] ( معرب، ص، اِ ) وکیل یا امین دخل و خرج. جمع آن قهارمه است و این کلمه عربی نیست. ( اقرب الموارد ). || پهلوان. دلاور. ( ناظم الاطباء ). پهلوان مظفر و غیرمغلوب. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || قائم به کارها و خزانه دار و وکیل و نگهدارنده آنچه در تصرف او هست. معرب کهرمان. ( آنندراج ). کارفرما. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). ج، قهارمة. ( دزی ج 2 ص 415 ):
اگر اشتر و اسب و استر نباشد
کجا قهرمانی بود قهرمان را؟ناصرخسرو.|| قوت و زور و قدرت. ( ناظم الاطباء ). || حاکم و بمعنی حکومت نیز. ( آنندراج ). || نام آهنگی در موسیقی. رجوع به آهنگ شود.
قهرمان. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کناربروژ بخش صومای شهرستان ارومیه، سکنه آن 100 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قهرمان. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنه آن 500 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
قهرمان. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) حسن بن ابی الحسن بن محمدورامینی. از محدثان است. ( ریحانة الادب ج 3 ص 326 ).

فرهنگ معین

(قَ رَ )(ص. )۱ - پهلوان، دلاور. ۲ - رییس، سالار.

فرهنگ عمید

۱. کسی که در ورزش، مبارزه، یا جنگ، موفقیت به دست آورده است.
۲. (ورزش ) تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است.
۳. پهلوان.
۴. (اسم ) شخصیت اصلی داستان.
۵. [قدیمی] وکیل، امین دخل وخرج.
۶. [قدیمی] نگه دارنده.

فرهنگ فارسی

کهرمان: پهلوان، دلیر، کارفرما، درعربی به معنی وکیل وامین دخل وخرج میگویند
۱ - فرمانروا ۲ - کارفرما: اگر اشتر و اسب و استر نباشد کجا قهرمانی بود قهرمان را ? ( ناصر خسرو ۳ ) ۵ - پهلوان دلیر ۴ - وکیل دخل و خرج ناظر ( جمع. ع. قهارمه )
حسن بن ابی الحسن بن محمد ورامینی از محدثان است.

فرهنگ اسم ها

اسم: قهرمان (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: qahre(a)mān) (فارسی: قهرمان) (انگلیسی: ghahreman)
معنی: کُهرمان، پهلوان، آن که در کار دشوار و مهمی مثل ورزش یا جنگ تلاش زیادی کرده و به شهرت رسیده است، دلاور، ( در قدیم ) نگهبان و محافظ

فرهنگستان زبان و ادب

{champion, champ} [ورزش] برندۀ مقام اول یا جایزۀ اول مسابقات که این مقام را با غلبه بر رقیبان حاضر در مسابقات یا با شکست دادن مدافع عنوان قهرمانی یا با به دست آوردن بیشترین امتیاز در مجموع رقابت ها به دست می آورد
{hero, heroine} [سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] 1. شخصیت اصلی سوگنامه های یونان باستان و دورۀ کلاسیک که کم وبیش از صفاتی چون دلاوری، اشراف زادگی، زیبایی، جوانی و آشنایی با آداب عاشقی برخوردار است 2. شخصیت اصلی نمایش یا فیلم

جملاتی از کلمه قهرمان

بر خیر محمدت دل تو گشته پادشاه بر گنج مکرمت کف تو گشته قهرمان
قهرمان دین و دولت شهریار شرق و غرب آفتاب ملک و ملت سایه پروردگار
خجسته بختا فرخنده طلعتا شاها توئی به بازو و کف قهرمان تیغ و قلم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم