قسط به معنای عدالت است و از جمله واژههایی است که به وصف واقعیتها پرداخته و در معانی مختلفی به کار میرود. به عنوان مثال، میتوان گفت رجل قسط به معنای مردی عادل است، همانطور که میگویند زید عدل یعنی زید نیز فردی عادل است. این واژه در مفاهیمی چون عدالت و ظلم قابل استفاده است. عبارت قسط الوالی قسطا به معنای این است که حکمران به درستی و عدالت رفتار کرده است. در مقابل، به معنای ظلم و انحراف از حق به کار میرود. دیکشنریهای معتبر مانند قاموس و اقرب نیز به وضوح اشاره کردهاند که این واژه با کسر حرف اول به معنای عدل و با فتح آن به معنای ظلم است. بنابراین، این واژه نه تنها در زمینه عدالت کاربرد دارد، بلکه در توصیف ظلم و انحراف نیز به کار میرود و این دو مفهوم را به خوبی از یکدیگر تفکیک میکند. در واقع، این واژه به عنوان معیاری برای سنجش رفتارها و عملکردهای انسانی در جامعه مطرح است و میتواند نشاندهنده راه درست و نادرست در تعاملات اجتماعی باشد.
قسط
لغت نامه دهخدا
قسط. [ ق َ س ُ ] ( ع ص ) رَجُل قسطالرِّجْل، مرد راست استخوان پای. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قسط. [ ق َ ] ( ع مص ) عدل و داد کردن. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ). و این از مصادری است که صفت واقع میشود، مانند عدل. گویند: رجل قسط، چنانکه گویند: شاهد عدل، و واحد و جمع در آن یکسان است. ( منتهی الارب ).
قسط. [ ق ِ ] ( ع اِ ) عدل و داد. || بهره از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حصه و نصیب. ( اقرب الموارد ). || پیمانه که نیمه صاع باشد. ( منتهی الارب ). مکیال یسع نصف صاع. ( اقرب الموارد ). || حنین گوید قسط سه رطل است و ثابت قره گوید قسط چهار رطل است و قسط عسل یک رطل و نیم است. قسط رومی بیست اوقیه. قسط انطاکی و قسط مصری هیجده اوقیه. و گفته اند چهار رطل، قسط عسل در یونان یک رطل و گفته اند رطلی و نیم و نیز دو رطل و نیم. قسط شراب بیست اوقیه... و قسط عطری بیست وچهار اوقیه. ( مفاتیح ) ( بحر الجواهر ). || شش یک فرق، و آن شش قسط باشد و گاهی بدان وضوکنند، و به همین معنی است قسط در حدیث زیر: ان النساء من اسفه السفهاء الا صاحبة القسط و السراج؛ گویا مراد آن زنی است که خدمت شوهر کند و وسیله وضوی او را فراهم سازد و بالای سر او با چراغ ایستد. || مقدار. || رزق. || ترازو. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || کوزه. ( منتهی الارب ). الکوز عند اهل الامصار. ( اقرب الموارد ). || جزء از دَین تقسیط شده و بدان نجم نیز گویند و جمع آن اقساط است. || ( ص ) عادل و دادگر. واحد و جمع در وی یکسان است. ( ناظم الاطباء ).
قسط. [ ق َ ] ( ع مص ) جور و بیدادگری کردن و از حق بازگردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پریشان و پراکنده نمودن چیزی را. ( منتهی الارب ). قسوط به هر دو معنی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قسوط شود. || گران شدن نرخ. ( تاج المصادر بیهقی ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. عدل، داد.
۳. حصه، نصیب.
۴. مقدار، میزان.
ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد، و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، کوشنه، قُسطُس.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - گیاهی است از تیره زنجبیلها که در حدود ۱۵ گونه از آن شناخته شده و همه متعلق به منطقه حاره کره شده و همه متعلق به منطقه حاره کره زمینند. گیاهی است علفی و پایا و دارای ساقه زیرزمینی غده یی شکل. برگهایش ضخیم و گوشت دار و گلهایش بشکل سنبله در انتهای ساقه قرار دارند. کوبیده ریشه این گیاه را که شیرین مزه و سفید رنگ و خوشبو است در تداوی به عنوان ضد سم مصرف می کنند و همچنین چون مانند هل معطر است به عنوان خوشبو کردن ادویه و اغذیه نیز به کار می رود کست کت کوشنا قشنا قوشنا کته قسطس قست قسط شیرین قسط عربی قسط سفید قسط ابیض قسطا جزرالبحر قسط بحری کشط قسط الساذج بستک بستج. توضیح ۱ این گونه قسط بیشتر در جزایر سوند می روید توضیح ۲ در برخی ماخذ قسط مرادف با زنجبیل شامی و قولنجان نیز ذکر شده است. یا قسط ابیض. قسط. یا قسط اسود. قسط تلخ. یا قسط بحری. قسط. یا قسط تلخ. گونه ای قسط که در نواحی کشمیر می روید و برخلاف قسط سفید طعم تلخ دارد و سیاه رنگ است و مانند قسط سفید در تداوی بکار می رود قسط هندی قسط کشمیری قسط سیاه قسط مر. یا قسط رومی.قسط.یا قسط سیاه. قسط تلخ. یا قسط سفید. قسط. یا قسط شیرین. قسط. یا قسط عربی. قسط. یا قسط کشمیری. قسط تلخ. یا قسط مر. قسط تلخ. یا قسط هندی. قسط تلخ.
جمع قسطائ
دانشنامه اسلامی
معنی غُصَّةٍ: تردد لقمه در حلق به طوری که خورنده نتواند به راحتی آن را فرو ببرد (عبارت "طَعَاماً ذَا غُصَّةٍ " یعنی غذایی گلوگیر)
معنی قَسَتْ: سنگ شد - سخت شد
معنی یَقُومَ: که بر خیزد ("لِیَقُومَ ﭐلنَّاسُ بِـﭑلْقِسْطِ ": که مردم به قسط و عدالت عادت کرده و خوی بگیرند)
تکرار در قرآن: ۲۷(بار)
(به کسر-ق) عدالت. و آن از مصادری است که وصف واقع شوند مثل عدل گویند«رَجُلٌ قِسْطٌ» چنانکه گویند «زِیْدٌ عَدْلٌ» و آن در عدالت و ظلم هر دو بکار میرود «قَسَطَ الْوالِیُ قِسْطاً»یعنی حمکران به عدالت رفتار کرد «قَسَطَ قَسْطاً وَ قُسُوطاً» یعنی ستم کرد و از حق منحرف شد ولی قاموس و اقرب صریح اند در اینکه قسط به کسر اول به معنی عدل و به فتح آن به معنی ظلم و انحراف است... ایضاً قسط نصیبی است که از روی عدالت باشد، جمع آن اقساط است در آیه. ممکن است مراد نصیب باشد. قاسط: دراقرب الموارد گفته :آن از اضداد است و به معنی عادل و ظالم آید ولی طبرسی فرموده: قاسط به معنی ظالم و مقسط به معنی عادل است. قاسط در هر دو آیه به معنی منحرف از حق است. مقسطین به معنی عادلان میباشد. اِقْساط:از باب افعال به معنی عدالت است. راغب گفته: اقساط آن است که نصیب دیگری را بدهی و آن انصاف است لذا گفتهاند:. *** چنانکه گفته شده قسط از مصادری است که وصف واقع میشود، مفرد و جمع در آن یکسان است لذا در آیه. قسط صفت موازین آمده است یعنی در قیامت میزانهای عدالت مینهیم.
ویکی واژه
عدل و داد.
بهره، نصیب.
قسمتی از یک کل که در فاصلههای مساوی با کمیتهای مساوی دریافت یا پرداخت میشود.
جمله سازی با قسط
نمد زین داده گردون از سحابش شده قسطاس بحری آفتابش
جهان پیر، پُر از ظلم و جور، شد آخر ز قسطِ و عدل بکن این جهانِ پیر جوان