فود

لغت نامه دهخدا

فود. ( اِ ) پود. مقابل تار. ( فرهنگ فارسی معین ).ریسمانی که جولاهگان در پهنای کار بافند. ( برهان ).
فود. [ ف َ ] ( ع اِ ) بزرگتر و معظم تر موی سر متصل گوش. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || کرانه سر. || تنگ بار. ( منتهی الارب ). عدل بار. ( از اقرب الموارد ). || جوال. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج، افواد. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) آمیختن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زدن. ( منتهی الارب ). || رفتن مال. || پاییدن و ثابت بودن چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بمردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(اِ. ) پود.

فرهنگ عمید

= پود

فرهنگ فارسی

( اسم ) پود مقابل تار.
بزرگتر و معظم تر موی سر متصل گوش. یا کرانه سر.

جمله سازی با فود

نخستین برنامه تلویزیونی او در سال ۲۰۰۲ میلادی در شبکه تلویزیون کابلی «فود نت‌ورک» پخش شد. در سال ۲۰۰۵ به شبکه تلویزیونی تراول پیوست. او برای برنامه‌های خود در این شبکه، دو بار برنده جایزه امی شد.
نواب ابراهیمی (زادهٔ ۱۳۶۹ تهران) آشپز، شهروند اینترنتی و فودبلاگر است. او در شبکه‌های اجتماعی ویدیوهایی از پخت غذاهای ایرانی منتشر می‌کند.
قوله: «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً» راکبین علی النوق، و قیل علی نجایب. و الوفد مصدر، وفد وفدا و وفودا و وفادة اذا زار الملوک و الاشراف. و قیل جمع وافد کصاحب و صحب.
ایا ز سر تو سوی فلک رسیده بیام و یا به شکر تو پیش ملک رسیده وفود
ارزان فود، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان همدان در استان همدان ایران است. مردم این روستا به زبان های ترکی، لری و لکی سخن میگویند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان