فحص

لغت نامه دهخدا

فحص. [ ف َ ] ( ع مص ) واپژوهیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بازکاویدن از چیزی. ( منتهی الارب ): علیک بالفحص عن هذا الحدیث. ( اقرب الموارد ). فحث. رجوع به فحث شود. || تفتیش کردن. ( منتهی الارب ). || پر گردانیدن باران خاک را. || شتافتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جنبیدن دندان پیشین کودک. || آشیانه ساختن سنگخوار در خاک. || ( اِ ) هر جا که جای باش مردم باشد. ( منتهی الارب ).
فحص. [ ف َ ] ( اِخ ) ناحیه بزرگی از اعمال طلیطله. ( معجم البلدان ).
فحص. [ ف َ ] ( اِخ ) اقلیمی از اقالیم سوسه. ( معجم البلدان ).
فحص.[ ف َ ] ( اِخ ) اقلیمی در اشبیلیه. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(فَ حْ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) کاویدن، جستجو کردن. ۲ - (اِمص. ) کاوش، جستجو.

فرهنگ عمید

۱. کاویدن، جستجو کردن.
۲. کاوش، جستجو.

فرهنگ فارسی

کاویدن، جستجوکردن، کاوش وجستجو
۱ - ( مصدر ) کاویدن جستجو کردن ۲ - تفتیش کردن ۳ - ( اسم ) کاوش جستجو ۴ - تفتیش.
اقلیمی در اشبیلیه

ویکی واژه

کاویدن، جستجو کردن.
کاوش، جستجو.

جمله سازی با فحص

عباس پالیزدار، دبیر کمیته تحقیق و تفحص از قوه قضاییه در دو سخنرانی جنجالی خود، افشا کرد که ۵۰ تن از مقامات و روحانیان بلندپایه نظام جمهوری اسلامی در فساد اقتصادی، از جمله، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی و برخی از فرزندانش مانند مهدی هاشمی دست دارند.
۱۲) رئیس کمیتة تحقیق و تفحص از سازمان حفاظت محیط زیست کشور؛
گزارش طولانی تحقیق و تفحص دربارهٔ عملکرد مالی صدا و سیما در کمسیون فرهنگی مجلس ششم به ریاست احمد پورنجاتی تهیه شد و پس از قرائت در مجلس به تصویب رسید.
تفحص کن بجو آب بقا آنگه بزن جامی که تا یا بی‌حیات باقی اندر عالم فانی
ز اشک و چهرهٔ زردم اگر نیند آگاه شبی تفحص آن از مه و ستاره کنند
الفحص (به عربی: الفحص) یک منطقهٔ مسکونی در تونس است که در استان زغوان واقع شده‌است.