غربیل

واژه غربیل در زبان فارسی به معنای الک یا غربال است. این واژه به ابزاری اشاره دارد که برای جدا کردن ذرات ریز از درشت یا برای تصفیه و پاک‌سازی مواد مختلف به کار می‌رود.

تعریف عمومی:

غربیل یا غربال، ابزاری است که معمولاً از یک صفحه مشبک یا توری ساخته شده و برای الک کردن مواد مختلف مانند آرد، شن، برنج و سایر مواد استفاده می‌شود.

کاربردها:

در آشپزی: در آشپزی، غربیل به عنوان ابزاری برای جدا کردن آرد از ناخالصی‌ها یا برای الک کردن مواد خشک به کار می‌رود.

در کشاورزی: در کشاورزی، از غربیل برای جداسازی دانه‌ها یا مواد دیگر استفاده می‌شود.

مفاهیم مرتبط:

این واژه ممکن است در برخی متون به عنوان نماد پاک‌سازی یا جداسازی به کار رود و در ادبیات نیز به صورت استعاری استفاده شود.

لغت نامه دهخدا

غربیل. [ غ َ ] ( اِ ) غربال. ( صراح اللغة )( آنندراج ) ( مقدمةالادب ). در تداول عامه غربال را گویند. غلبیر. قلبیر ( در ترکی آذری ). منخل:
برین کهنه غربیل بر نان جو
همیدار در پیش تا جو درو.فردوسی.و شکر پاک کرده بکوبند و به غربیل فروگذارند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چون نیامد بر سر غربیل هیچ
پای در گل خاک بر سر ریختیم.عطار.رجوع به غربال شود.
غربیل. [ غ ِ ] ( ع اِ ) گنجشک. در حدیث ابن زبیر آمده: اتیتمونی فاتحی افواهکم کانکم الغربیل. ( اللسان از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(غَ ) (اِ. ) (عا. ) غربال.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند جمع: غرابیل. یا غربال آبگون. فلک. یا آب به غربال پیمودن. کاری بیهوده کردن. یا آب با ( در ) غربال بیختن. ( پیمودن ) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن. یا غربالش کن. در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید: کم است.
گنجشک در حدیث ابن زبیر آمده: اتیتمونی فاتحی افواهکم کانکم الغربیل

جملاتی از کلمه غربیل

از پی غربیل علف چند شدم مات و تلف چند شدم لاغر و کژ بهر خر لاغر من

چون فصل بهار برفت و موسم خزان درآمد، خار جای گل بگرفت، و زاغ در مقام بلبل نزول کرد. باد خزان در وزیدن آمد، و برگ از درخت ریزیدن گرفت. رخسارهٔ برگ زرد شد، و نفس هوا سرد گشت. از کُلهِ ابر دُر می‌ریخت، و از غربیل هوا کافور می‌بیخت. ناگاه بلبل در باغ آمد، نه رنگ گل دید و نه بوی سنبل شنید. زبانش با هزاردستان لال بماند، نه گل که جمال او بیند و نه سبزه که در کمال او نگرد. از بی‌برگی طاقت او طاق شد، و از بینوایی از نوا باز ماند.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل فال عشق فال عشق