عماد

عماد

عماد به معنای «پلاک، نام، نشان، علامت یا سرگین» است. این واژه ممکن است به عنوان نام فردی نیز بکار رود.

  • بس که سر افراخته زو گردباد خیمه گردون شده ذات العماد
  • صدر صدور مشرق و مغرب عماد دین ای آنکه در کرم چو تو کم سابق اوفتد
  • پشت سنت عماد دین که نهاد پای اقبال بر سر ایام

لغت نامه دهخدا

عماد. [ ع ِ ] ( ع مص ) قصد کردن بسوی کسی یا چیزی رفتن. ( از متن اللغة ). عَمْد. عَمَد. عُمْدة. عُمود. مَعمَد. رجوع به هر یک از مصادر فوق شود.
عماد. [ ع ِ ] ( ع اِ ) چوبی که خانه بر آن استوار شود. ( از لسان العرب ) ( از متن اللغه ).ستون. ( از غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ). رکن. آنچه بدان تکیه شود. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). عَمود. رجوع به عَمود شود. ج، عُمُد ( لسان العرب ) ( اقرب الموارد )، عَمَد.

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - تکیه گاه. ۲ - بنای بلند.

فرهنگ عمید

۱. ستون.
۲. آنچه به آن تکیه می کنند، تکیه گاه.
۳. بناهای بلند.

فرهنگ فارسی

( میر ) محمد بن حسین حسنی سیفی قزوینی ملقب به عماد الملک و مشهور به میر خطاط معروف ایرانی ( و. قزوین حدود ۹۶۱ - مقت. ۱٠۲۴ ه.ق. ). وی مقدمات علوم و خط را در قزوین آموخت و سپس سفری به تبریز و کشور عثمانی و حجاز کرد و آنگاه بایران بازگشت و در دربار شاه عباس اول بکار مشعول شد. مردی آزادمنش و بامور مادی و مناصب درباری بی اعتنا بود. ویرا به تسنن متهم کردند و شاه عباس مقصود بیگ مسگر قزوینی رئیس شاهسونان قزوین را مامور قتل او کرد و او با گروهی در کوچه ای تاریک بر سر میر عماد ریختند و او را قطعه قطعه کردند. جنازه او را در مسجد مقصود بیگ واقع در دروازه طوقچی بخاک سپردند. میر عماد بزرگترین و معروفترین نویسنده خط نستعلیق بشمار میرود.
آنچه به آن تکیه کنند، تکیه گاهونیزبناهای بلند، واحدش عماده
( اسم ) ۱ - آنچه بدان تکیه کنند متکا تکیه گاه. ۲ - بنای مرتفع.
ابن محمود طارمی از دانایان بعلوم عقلی در قرن هفتم هجری

فرهنگ اسم ها

اسم: عماد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: emād) (فارسی: عِماد) (انگلیسی: emad)
معنی: ( به مجاز ) آن که بتوان بر او تکیه کرد، تکیه گاه، ستون، نگاه دارنده، ( اَعلام ) عماد خراسانی: [عمادالدین حسن برقعی] متخلص به عماد از بهترین غزل سرایان معاصر

ویکی واژه

ستون تکیه‌گاه. آنچه یا آنکه بتوان بر آن یا بر او تکیه کرد.
بنای بلند. عِماد ممکن معرب عَماد باشد و از دو بخش عَ - ماد شکل گرفته و معلوم نیست با قوم ماد یا همان پادشاهی ماد مرتبط هست یا نه
قابل اعتماد - کسی که بتوان به وی اعتماد کرد- تکیه گاه.

جملاتی از کلمه عماد

دارای دین و داور ملت عماد دین کز ذات اوست خمیهٔ اسلام مستوی
از نصرت است خانه عمر تو را عماد وز دولت است خیمه عز تو را طناب
سپس برادرش عماد الدوله او را به فارس فرا خواند تا منتظر دستور باشد و پس از آن او را به استخر فرستاد. لشکر کشی او به کرمان موجب گردید که بنو الیاس برای همیشه اقتدار آل بویه را به رسمیت بشناسد. اما ولایات کرمان تا چند دهه بعد مستقیماً به آل بویه ملحق نشد.
عماد مغنیه از فرماندهان نظامی حزب‌الله لبنان بود که در ۱۲ فوریه ۲۰۰۸ در انفجاری در دمشق توسط اسراییل ترور شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم