عاند

لغت نامه دهخدا

عاند. [ ن ِ ] ( ع ص ) شتر از راه برگردنده و میل کننده ج، عُنّد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سرکش و به باطل ستیهنده. ردکننده حق. || طعن عاند؛ نیزه ای که به چپ و راست زده شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || عرق عاند؛ خوی روان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
عاند. [ ن ِ ] ( اِخ ) ( وَجْرة ) روزی از روزهای عرب است. ( از معجم البلدان ).
عاند. [ ن َ ] ( اِخ ) وادیی است واقع در میان مکه و مدینه به مسافت یک میل، پیش از سقیا که عایذ هم گویند. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - ستیز کننده. ۲ - کسی که از راه راست برگردد و منحرف شود. ج. عواند.

فرهنگ عمید

۱. ستیزنده، ستیزه کار.
۲. منحرف، کسی که از راه راست برگشته و منحرف می شود.

فرهنگ فارسی

ستیزنده، ستیزه کار، کجرو، کسی که ازراه راست برگرددومنحرف شود
( اسم ) ۱ - ستیزنده. ۲ - رد کننده حق به باطل ستیهنده: جمع عواند.
بن زنخ. بن گوش

ویکی واژه

ستیز کننده.
کسی که از راه راست برگردد و منحرف شود.
عواند.

جمله سازی با عاند

💡 چه خلاف کردم آخر که تو برخلاف اول ز معاندت نمودی به مفارقت عذابم

💡 کسی معاند خود را چنان نسازد پست کسی مخالف خود را چنین‌ نخواهد خوار

💡 «وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا» ای یعملون فی ابطال حجّتنا و کتابنا، مُعاجِزِینَ معاونین معاندین یحسبون انّهم یفوتوننا بانفسهم و یعجزوننا، أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ.

💡 ... چرا یک مجله دولتی باید از شاملو آن شاعر معاند و بهرام بیضایی آن کارگردان حذف‌شده انقلاب و نظام تجلیل کند؟...

💡 چون زمانه بی منازع، چون خرد بی عاندت چون حقیقت بی خیانت، چون سلامت بی عوار

💡 معاندش چو فراویز رانده اند از آن چو یقه باز پس افتاده بهر جمع امور