طی کردن

طی کردن

عبارت «طی کردن» در زبان فارسی به معنای گذراندن، پشت سر گذاشتن یا حرکت از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر است. این عبارت هم به معنای فیزیکی حرکت در مکان به کار می‌رود و هم به‌صورت استعاری برای گذراندن زمان، مراحل زندگی یا تجربه کردن اتفاقات مختلف استفاده می‌شود.

در معنای نخست، «طی کردن» معمولاً برای حرکت در مسیرها یا سفرها به کار می‌رود. مثلاً می‌توان گفت: «مسافت تهران تا مشهد را در یک روز طی کرد.» در این کاربرد، «طی کردن» به معنای پیمودن مسیر با هر وسیله یا روش حرکتی است و تمرکز بر عبور از فاصله یا مسیر مشخص است.

در معنای استعاری، این عبارت به گذراندن مراحل زندگی، تجربیات یا مراحل کاری و علمی اشاره دارد. برای نمونه، گفته می‌شود: «او مسیر دشوار تحصیل و کار را طی کرد.» در اینجا منظور، پشت سر گذاشتن مراحلی است که نیاز به تلاش، صبر و تجربه دارند. به این ترتیب، «طی کردن» هم مفهوم واقعی حرکت و سفر دارد و هم نشان‌دهنده‌ی تلاش و پشتکار در مسیرهای مختلف زندگی است.

لغت نامه دهخدا

طی کردن. [ طَی ی / طِی ی / طَ / طِک َ دَ ] ( مص مرکب ) سپردن. بسپردن. بگذاشتن. پیمودن.قطع کردن. بریدن راهی را: شبح المفازة؛ طی کرد بیابان را. ( منتهی الارب ). طوی البلاد طیاً؛ طی کرد زمین را. ( منتهی الارب ). || نوردیدن. درنوردیدن. نَوشتن. درنَوشتن. درپیچیدن. لوله کردن:
سزد که چون کف او نشر کرده نشره جود
روان «حاتم طی » طی کند بساط سخا.خاقانی.مصادر فوق مجازاً در موردراه نیز مستعمل است.
- طی کردن قیمت چیزی؛ بریدن بها.
- طی کردن نامه؛ درپیچیدن آن.
|| در تداول فارسی، مردن. نفس آخر درکشیدن.

فرهنگ معین

(طَ یّ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م. ) ۱ - گذشتن. ۲ - درنوردیدن. ۳ - مردن.

فرهنگ فارسی

۱ - گذشتن ( از راهی ) طی طریق کردن. ۲ - نوردیدن در نوردیدن پیچیدن ( بساط طومار ). ۳ - مردن نفس آخر کشیدن. یا طی کردن قیمت چیزی را. در بهای آن توافق کردن. یا طی کردن نامه. در پیچیدن آن.

ویکی واژه

percorrere
گذشتن.
درنوردیدن.
مردن.

جمله سازی با طی کردن

در فاصله یک کیلومتری از پارک جنگلی لاشو و طی کردن مسیر جنگلی آبشار لاشو واقع شده‌است.
در سیاست چاره‌ای جز روز طی کردن ندید دست از مرو و هرات و خیوه و اترک کشید
حجاب نور طی کردن بود مشکلتر از ظلمت نخواهم زلف مشکین زان عذار شرمگین خیزد
دل بیدار می‌باید وصال زلف جانان را ره خوابیده را طی کردن از شبگیر می‌آید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فصاحت
فصاحت
حریص
حریص
پرده برداشتن
پرده برداشتن
خفن
خفن