شاهنشا

لغت نامه دهخدا

شاهنشا. [ هََ ] ( اِ مرکب ) مخفف شاهنشاه و شاهان شاه. رجوع به شاهنشاه شود.

ویکی واژه

شا٬ پادشا صورت‌های دیگر این منصب هستند و تفاوتی که شاهنشا با واژه‌های همسان دارد به معنی شاه شاهان است. شاه‌شاهان لقب برخی شاهان ایرانی بوده و در واقع هر شاهی را شاهنشاه نمی‌گفتند. جالب است بدانید که داریوش‌بزرگ در کتیبه گنجنامه همدان خویش را شاهنشاه می‌نامد چون حداقل ۳۰ شاه کوچک و بزرگ تحت فرمان وی بودند.

جمله سازی با شاهنشا

لطف شاهنشاه جان بی‌وطن چون اثر کردست اندر کل تن
بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
به آیین غلامان راه برداشت پی شبدیز شاهنشاه برداشت
حبّذا شهباز شاهنشاه چون پروا کند چرخ دیگر از همایون پر خود برپا کند
قلب خود از یاد شاهنشه مکن هرگز تهی خاصه‌ در میدان که شاهنشاه قلب لشگر است
چو شاهنشاه بشنید این سخن زو سخنهای به هم آورده نیکو
چون خطت طغرای شاهنشاه یافت از فنا خط گردد عالم بر کشید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال سنجش فال سنجش