و از اخوات این سیاقت حکایت آن مرغ است. رای پرسید که: چگونه است آن؟
پس سیاقت سخن بگردانید و سلسله نظم بجنبانید، لحم ملیح را در عظم بربست و نثر فصیح را در نظم پیوست، در رمنظوم را برفشاند و این قطعه را بخواند:
ای سیاقت نیک و سبکت فرخ از من بیکران آفرین بادت بر آن سبک و سیاق ای آفتاب
ترا به امام حسین بهر سیاقت که دانی و لیاقت که توانی این خاکسار ناقص عیار را فراموش مکن و خامه از شرح سلامت و طرح خدمت خاموش مخواه. طبقات ارواح مکرم را از بهتر قبیله تا مهتر طویله بنده ام، و خیال یک یک را که معنی وصال است و وصلی بی زوال پرستنده. به تفصیل عرض نیازی از من بر سرای و عذر جداگانه کتاب اقامت کن، خاصه فلان را که ملک جانش مملوک است و جاودانش راه ارادت مسکوک.
سیاقت عددی باد حدّ عمرت را که عقد های شمار از شمار بگشاید
حاکم ایوان سادس گر سیاقت بشنود در بر اندازد ردای کحلی از صدر قضا