نرم خوی شدن، نرم و آسان، روان، رام، منقاد
۱ - نرم و آسان
۲ - رام
۳ - روان
۴ - کسی که بدون اختیار به روانی بول مبتلا است
سر سلسله اهل جنون کرد مرا عشق تا برده ز دل سلسلهٔ موی تو تابم
نرم خوی شدن، نرم و آسان، روان، رام، منقاد
۱ - نرم و آسان
۲ - رام
۳ - روان
۴ - کسی که بدون اختیار به روانی بول مبتلا است
سر سلسله اهل جنون کرد مرا عشق تا برده ز دل سلسلهٔ موی تو تابم