سربلندی

کلمه سربلندی در زبان فارسی به معنای افتخار، عزت، شرافت و کامیابی است. وقتی گفته می‌شود کسی یا چیزی سربلند است، یعنی آن فرد یا موضوع دارای مقام، منزلت و احترام بالاست و با افتخار و عزت زندگی می‌کند.

سربلندی به حالتی اشاره دارد که فرد یا گروهی با عزت، افتخار و شرافت زندگی می‌کنند و در میان دیگران محترم و باوقار شناخته می‌شوند. این واژه بار معنایی بسیار مثبت دارد و برای توصیف موفقیت‌های بزرگ، شرافت اخلاقی، و حفظ کرامت انسانی به کار می‌رود. کسی که سربلند است، توانسته است در برابر مشکلات، شکست‌ها و سختی‌های زندگی با استقامت و افتخار بایستد و جایگاه خود را حفظ کند.

در فرهنگ ما، سربلندی نه تنها نشان‌دهنده موفقیت مادی و اجتماعی است بلکه به معنای حفظ عزت نفس، رعایت اخلاق، و برخورداری از احترام دیگران نیز هست. برای مثال، وقتی گفته می‌شود «ملت ما در برابر مشکلات سربلند ایستاده است»، منظور این است که مردم با اقتدار، همبستگی و افتخار به مقابله با سختی‌ها پرداخته‌اند و عزت خود را حفظ کرده‌اند. یا در دعاها و آرزوها، جمله‌ای مانند «خداوند همه را سربلند بدارد» به این معناست که آرزو می‌شود همه انسان‌ها زندگی پر از افتخار، عزت و موفقیت داشته باشند.

لغت نامه دهخدا

سربلندی. [ س َ ب ُ ل َ ] ( حامص مرکب ) سرفرازی. مقابل سرافکندگی. مفاخرت. مباهات:
تاج را سربلندی از سر تست
بخت را پایگاهی از در تست.نظامی.گرچه بهرام سربلندی داشت
دانش و تیغ و زورمندی داشت.نظامی.فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را.نظامی.لیلی ز سریر سربلندی
افتاده به چاه دردمندی.نظامی.برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد.حافظ.در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی.حافظ.

فرهنگ عمید

سرافرازی، افتخار.

فرهنگ فارسی

سرافرازی افتخار.

جمله سازی با سربلندی

مست میگردم چو پستم میکنی سربلندیها ز پستی میکنم
شاه چون سر‌بلند عالم گشت سربلندیش از آسمان بگذشت
سر مرا که لگدکوب فوج حادثه بود به خاک درگهی افکند و سربلندی داد
سربلندی شد نصیبم عاقبت از پای دار رایت منصورم و در عشق ممتازم هنوز
با نهال قامتت چون سایه ای سرو سهی سربلندی چون کند طوبی که پست افتاده است